تاریخ ایران و جهان

امپراطوری های بزرگ

تاریخ ایران و جهان

امپراطوری های بزرگ

شکست امپراطوری ساسانی مقابل اعراب

پس از پایان کار دو امپراطوری بزرگ ایران یعنی هخامنشیان و اشکانیان دولت ساسانی به دست اردشیر پاپکان بنیان نهاده شد

و دوباره در ایران یک امپراطوری قدرتمند و یکپارچه سر کار آمد . هدف از تشکیل شاهنشاهی ساسانی توسط اردشیر پاپکان:

پیدا آمدن اردشیر پاپکان در پارس و برنامه‌های او برای احیای شکوه ایران و ایرانی

تشکیل شاهنشاهی بزرگ پارسی

براندازی پادشاهی درحال احتضار پارتیان توسط اردشیر بابکان

زنده کردن شکوه و افتخار دولت هخامنشی

اقدامات اصلاحی و عمرانی و دینی و سیاسی اجتماعی در کشور

ساسانیان خاندان شاهنشاهی ایرانی در سالهای ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی بودند. شاهنشاهان ساسانی که اصلیتشان از استان پارس بود بر بخش بزرگی از غرب قارهٔ آسیا چیرگی یافتند. پایتخت ساسانیان شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود. در آن زمان بغداد نام منطقهٔ کوچکی در نزدیکی تیسفون بود .اوج شکوه و عظمت امپراطوری ساسانی در زمان شاهنشاهی انوشیروان دادگر و خسروپرویز بود.تا آن زمان ایران در قدرت فرهنگی و نظامی ....... در دنیا حرف اول را میزدند و ایرانیان در زمان خسروپرویز از مرفع ترین و آزاد ترین مردم بودند ولی پس از خسرو پرویز کم کم اوضاع ایران روبه هرج و مرج رفت و امپراطوری ایران بسیار تضعیف شد و اوضاع مملکتی به هم ریخت. اوضاع مملکتی پر از هرج و مرج شد.ظرف چهار سال نه تن از حاکمان مدعی تخت سلطنت شدند ، ولی یا به قتل رسیدند، یا گریختند، یا به مرگ طبیعی غیر عادی درگذشتند، و بدین ترتیب از صحنه ناپدید گشتند.هیچکس فکر نمیکرد که امپراطوری بزرگ ایران که از لحاظ فرهنگی و نظامی حرف اول دنیا را میزد به دست اعراب بیابان نشین سوسمارخور منقرض گردد.حتی چندین بار اعراب دچار قحطی شده بودند که شاهان ایرانی به کمکشان شتافته بودند.امپراطوری ایران این قوم ضعیف و بی فرهنگ را از تجاوز امپراطوری قدرتمند روم محافظت میکرد.در 632، محمد [ص] پس از تأسیس یک کشور جدید اسلامی، درگذشت. عمر، خلیفه دوم، در 634، نامه‌ای از مثنی [ابن حارثه]، سردار خود در سوریه، ‌دریافت کرد که در آن نوشته شده بود ایران دچار هرج و مرج و آماده تسخیر است. عمر بهترین فرمانده عرب را، که خالد [بن ولید] نام داشت، به این مأموریت گمارد. خالد با لشکری از عربان بدوی، که معتاد به زد و خورد و تشنه به دست آوردن غنایم بودند (که تازه مسلمان شده بودند و به قول قرآن، ایمان وارد قلبشان نشده بود) در امتداد ساحل جنوبی خلیج فارس به راه افتاد و این پیام را به هرمز، فرماندار استان مرزی [مرزدار] ایران، فرستاد: ?اسلام آور تا در امان باشی، یا جزیه بپرداز ? اکنون مردمی به سوی تو می‌آیند که مرگ را دوست می‌دارند، همان گونه که تو زندگی را دوست می‌داری.? هرمز او را به رزم تن به تن طلبید؛ خالد دعوت او را پذیرفت و او را کشت. مسلمانان با غلبه بر تمام موانع به فرات رسیدند؛ عمر، برای نجات یک ارتش عرب در جای دیگر، خالد را فرا خواند؛ مثنی به جای او فرماندهی را عهده‌دار شد و با نیروی تقویتی خود را از روی یک پل قایقی [جسر] از رود فرات گذشت. یزدگرد، که در آن هنگام جوانی بیست و دو ساله بود، فرماندهی عالی را به رستم [فرخزاد] استاندار خراسان واگذار کرد و به او فرمان داد که نیروی عظیمی برای نجات کشور فراهم کند. ایرانیان در جنگ جسر با اعراب مصاف دادند، آنان را شکست دادند و بی پروا تعقیبشان کردند؛ مثنی صفوف در هم ریخته ارتش خود را از نو بیاراست و در جنگ بویب نیروهای بی نظم ایران را تقریباً تا آخرین نفر منهدم ساخت (634). تلفات مسلمین سنگین بود؛ مثنی از زخمهایی که برداشته بود درگذشت.یزد گرد جوانی شجاع وبا فکر بود ولی در دوره ای بر تخت نشته بود که دیگر کاری نمی توانست برای ایران انجام دهد در دوره حکومت یزدگرد حمله عربها به طور کامل به ایران آغاز شد رستم فرخزاد با سپاهیان فراوان برای مقابله با عربها به سمت قادسیه حرکت کرد در ابتدای جنگ وروزهای اول ایرانیان به پیروزی رسیدند ولی برای چند روز جنگ متوقف شد. نیروی تازه نفس با فرمان عمر به قادسیه اضافه شد ودر دوردوم این نبرد ارتش ایران شکست خورد سربازان ایرانی تا آخرین نفس در برابر قوم عرب مقاومت کردند البته در بین این سپاه اشراف زادگانی بودند که جان ومال برای انها از ایران وملیت ارزش بیشتری داشت در این جنگ رستم فرخزاد کشته شد و در یکی از جبهه ها تمامی سربازان ایرانی برای حفظ ایران جان دادندوهیچ یک به دشمن پشت نکردند که نشان از شجاعت سربازان ساسانی داردبعد از قادسیه عربها به داخل ایران سرازیر شدند و به هر شهر وبرزنی که میرسیدند وبا مقاومت مردم روبه رو می شدند اقدام به کارهای از قبیل انهدام قناتها ومزارع می کردند تا مردم ایران را مجبور کنند که تسلیم شوند.تازیان برای ثروتهای مدائن دست به شمشیر برده بودند البته چیز عجیبی نیست زیرا عربی که جز چند گوسفند وشمشیر از ثروت دنیا چیز دیگری ندیده بود حال که به ثروت باور نکردنی مدائن رسیده باید از جان مایه بزارد.

 

حال بگزارید قبل از اینکه به روشن کردن مسائل بپردازیم متن نامه ی عمر به یزدگرد سوم و جواب یزد گرد به عمر را با هم بخوانیم:

 

بسم الله الرحمن الرحیم 
از : عمربن الخطاب خلیفه مسلمین
به: یزدگرد سوم شاه فارسی
من آینده خوبی برای تو و ملتت نمی بینم ، مگر اینکه پیشنهاد من را قبول
کرده و بیعت نمایی .زمانی سرزمین تو بر نیمی از جهان شناخته شده حکومت می کرد لیکن اکنون
چگونه افول کرده ؟ ارتش تو در تمام جبهه ها شکست خورده و ملت تو محکوم
به فناست . من راهی را برای نجات به تو پیشنهاد می کنم .شروع کن به عبادت
خدای یگانه ، یک خدای واحد، تنها خدایی که خالق همه چیز در جهان است ما
پیغام او را برای تو و جهان می آوریم به ملتت فرمان ده که آتش پرستی را که
کذب می باشد ، متوقف کنند و به ما بپیوندند ، برای پیوستن به حقیقت.الله خدای حقیقی را بپرستید ، خالق جهان را ، الله را پرستش نمایید و اسلام را به
عنوان راه رستگاری خود قبول کنید اکنون به راههای شرک و پرستشهای کذب
پایان ده و اسلام بیاورید تا بتوانید الله اکبر را به عنوان ناجی خود قبول کنید. با
اجرای این تو تنها راه بقای خود و صلح برای پارسیان را پیدا خواهی نمود ، اگر
تو بدانی چه چیز برای پارسیان بهتر است تو این راه را انتخاب خواهی کرد ،
بیعت تنها راه می باشد

 

نامه ی یزد گرد سوم به عمر

 

از: شاهنشاه ، شاه پارس و غیره ، شاه کشورها ، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها ، شاه پارسها و دیگر نژادها و نیز تازیان ، شاهنشاه پارس ، یزدگرد سوم ساسانی.

به: عمربن الخطاب ، خلیفه تازی

به نام اهورا مزدا ، آفریننده جان و خرد.

تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را بسوی خداوندت الله اکبر هدایت کنی ، بدون دانستن این حقیقت که ما که هستیم و ما چه را پرستش می نماییم!

شگفت انگیز است که تو در جایگاه خلیفه تازیان تکیه زده ای! با اینکه خردت به مانند یک ولگرد پست تازی است ، ولگردی در بیابان تازیان ، و مانند یک مرد قبیله ای بادیه نشین!

مردک! تو به من پیشنهاد می کنی که یک ایزد یگانه و یکتا را پرستش نمایم بدون اینکه بدانی هزاران سال است که پارسها ایزد یکتا را پرستش نموده اند و پنج نوبت در روز او را عبادت می نمایند! سالهاست که در این سرزمین فرهنگ و هنر ، این راه عادی زندگی بوده است.

زمانیکه ما سنت میهمان نوازی و کردارهای نیک را در گیتی پایه گذاری نموده و پرچم ” پندار نیک ، گفتار نیک ، کردار نیک “ را برافراشتیم ، تو و نیاکانت بیابان گردی می کردید ، سوسمار می خوردید زیرا که چیز دیگری برای تغذیه خود نداشتید و دختران بیگناه خود را زنده بگور می نمودید!

مردم تازی هیچگونه ارزشی برای آفریدگان خداوند قایل نیستند! شما فرزندان خدا را گردن می زنید ، حتی اسیران جنگی را ، به زنان تجاوز می کنید ، دختران خود را زنده بگور می نمایید ، به کاروانها یورش می برید ، قتل عام می کنید ، زنان مردم را دزدیده و اموال آنها را به یغما می برید! قلب شما از سنگ ساخته شده ، ما تمام این اعمال اهریمنی را که شما مرتکب می شوید محکوم می کنیم. چگونه شما می توانید به ما راه خدایی را تعلیم داده در حالیکه این گونه اعمال را مرتکب می شوید؟

تو به من می گویی پرستش آتش را متوقف کنم! ما ، پارسها عشق آفریدگار و نیروی او را در روشنی آفتاب و گرمای آتش مشاهده می نماییم. روشنی و گرمای آفتاب و آتش ما را قادر می سازد تا نور حقیقت را مشاهده نموده و قلبهایمان را به آفریدگار و به یکدیگر شعله ور نماییم. به ما کمک می کند تا به یکدیگر مهر بورزیم ، ما را روشن نموده و قادر می سازد تا شعله مزدا را در قلبهایمان زنده نگهداریم.

خداوندگار ما اهورا مزداست و عجیب است که شما مردم نیز او را تازه کشف کرده و او را بنام الله اکبر نامگذاری نمودید. اما ما مثل شما نیستیم ، ما با شما در یک رده نیستیم. ما به نوع بشر کمک می کینم ، ما عشق را در میان بشریت می گسترانیم ، ما نیکی را در زمین می گسترانیم ، هزاران سال است که ما در حال گسترش فرهنگ خود بوده اما در راستای احترام به فرهنگهای دیگر گیتی ، درحالیکه شما بنام الله سرزمین های دیگر را مورد تاخت و تاز قرار می دهید

شما مردم را قتل عام می کنید ، قحط وقلا می آورید ، ترس و فقر برای دیگران ، شما به نام الله اهریمن می آفرینید. چه کسی مسئول این همه بدبختی است؟

آیا این الله است که به شما فرمان می دهد تا بکشید ، غارت نمایید و تخریب کنید؟ آیا این شما رهروان الله هستید که بنام او این اعمال را انجام میدهید؟ یا هردو؟

شما از گرمای بیابان ها و سرزمینهای سوخته بی حاصل و بدون منابع برخاسته ، شما می خواهید از طریق لشگر کشی و زور شمشیرهایتان به مردم درس عشق به خدا دهید ، شما وحشیان بیابانی هستید ، در حالیکه می خواهید به مردم شهر نشین مانند ما که هزاران سال است در شهرها زندگی می کنند درس عشق به خدا بدهید! ما هزاران سال فرهنگ در پشت سر داریم ، که به راستی یک ابزار نیرومند می باشد! به ما بگویید؟ با تمام لشگر کشی هایتان ، توحش ، کشتار و قحط و قلا بنام الله اکبر ، شما به این ارتش اسلامی چه آموخته اید؟ شما چه چیز به مسلمانان آموخته اید که بر آن ابرام می ورزید تا آنرا به دیگر ملل غیر مسلمان نیز بیاموزید؟ شما چه فرهنگی از این الله خود آموخته اید ، که حالا می خواهید به زور آنرا به دیگران تعلیم دهید؟

افسوس آه افسوس... که امروز ارتش های پارسی از ارتش شما شکست خورده اند. اکنون مردم ما می باید همان خدا را پرستش نماییند ، همان پنج نوبت در روز را ، اما با زور شمشیر و او را به عربی عبادت نمایند . پیشنهاد می نمایم تو و دار و دسته راهزنت بساط خود را جمع کرده و به بیابانهای خود به جایی که در آن زندگی می کردید برگردید. آنها را به جایی برگردان که در آن عادت به سوختن در گرمای آفتاب را دارند ، زندگانی قبیله ای ، خوردن سوسمار و نوشیدن شیر شتر ، من اجازه نخواهم داد که تو دار و دسته راهزنت را در سرزمین های حاصلخیر ، شهرهای متمدن و ملت شکوهمند ما آزاد گذاری. این ”جانوران قسی القلب “ را ، برای قتل عام مردم ما ، دزدیدن زنان و فرزندان ما ، تجاوز به زنان ما و فرستادن دخترانمان به مکه بعنوان اسیر ، آزاد مگذار! به آنها اجازه نده تا بنام الله مرتکب اینگونه اعمال شوند ، به رفتار جنایتکارانه خود پایان ده.

آریایی ها بخشنده ، گرم ، میهمان نواز و مردمی نجیب بوده و هرجایی که رفته اند آنها بذر دوستی خود را گسترانده اند ، عشق و خرد و حقیقت. بنابراین ، آنها نباید تو و مردمت را برای رفتار جنایتکارانه و راهزنی مجازات نمایند.

من از تو درخواست می کنم که با الله اکبر خودت در بیابانهایت بمان و به شهرهای متمدن ما نزدیک مشو زیرا که اعتقادات تو ” خیلی مهیب “ و رفتارت ” بسیار وحشیانه “ می باشد.

(محل امضای یزدگرد سوم )

شاهنشاه یزدگرد سوم ساسانی

 

واقعا یزدگرد سوم جواب خوب و تو دهنی محکمی به اون عرب بی تمدن زد . ولی افسوس که این شاه خردمند وقتی بر سر تخت

شاهی نشست که دیگر برای ایران هیچ راهی نمانده بود. از یک طرف از شورشهای متعددی که پارتیان بر علیه دولت ساسانی میکردند.

از طرف دیگر شهرها و استانها اعلام استقلال کردند که این در ضعیف شدن حکومت کمک میکرد و از اتحاد جلوگیری میکرد . تازیان

بی تمدن و سوسمار خور به هرشهری که میرسیدند قتل و قارت و چپاول میکردند و مردم را از دم تیغ رد میکردند . تازی ها برای 2 هدف

به ایران حمله کردند :1-یا کشته شوند و به بهشت جاودان بروند 2-یا به سرزمینهای حاصلخیز ایران دست پیدا کنند و از آن صحرای

سوزناک که چیزی جز شن و ماسه ی داغ نداشت نجات پیدا کنند. یکی از مهم ترین دلایل شکست امپراطوری ایران در زمان ساسانی

هرج و مرج و مشکلات داخلی بود ولی دلایل دیگری هم وجود داشت .

1_با اینکه هر سرباز قدرتمند و آموزش دیده ی ایرانی حداقل 4 تازی را از میان برمیداشت و برتری سربازان ایرانی صددرصد بود ولی

زره و سلاح های سنگین ارتش ایران باعث کند شدن حرکت ایرانیان میشد .در آن زمان لباس اعراب یک امامه روی سر بود و ابای بلندی

بر تن که با شالی آن را می بستند و اکثرا با پای برهنه روی زمین راه میرفتند . ولی ایرانیان با لباسی کاملا رسمی و نظامی که

زره روی بالاتن قرار داشت و کلاه خود بر سر داشتند و از نیزه و شمشیر و سپرهای سنگین استفاده میکردند.شما قضاوت کنید

که ایران در جنگهای خود با روم اکثرا پیروز بوده _ به این دلیل که ایرانیان و رومیان هر دو زره سنگین و یا سنگین اسلحه بودند و با هم

هم ارز بودند .این تازیان وقتی که وارد تیسفون شدند جامهای شرابی که از نقره و طلا بودند را برداشتند و گفتند کی این زردها را با این

سفیدها عوض میکنه ؟ این تازیان وحشی حتی فرق طلا و نقره را نمیدانستند . در زمان اشغال ایران توسط اعراب ایرانیان تا 2 سال حق

پارسی صحبت کردن را نداشتند . اما هوچ وقت اینطور باقی نماند چون سرزمین ما ایران زادگاه دلیر مردانی چون بابک خرمدین

فردوسی _ ابومسلم خراسانی و........ بود و هست . هم اینک ایران فرزنداین چون بابک آرش کوروش بزرگ و ........ در خود میپروراند.

و اما بعد از انقراض حکومت ساسانی چه شد خود بحثی دیگر را به همراه دارد .چون ایرانیان نگذاشتند آب خوش از

گلوی این اعراب وحشی پایین برود . قیام دلیر مردانی چون ابومسلم خراسانی و قیام بابک خرمدین که طی 22 سال تمامی اعراب را

از ایران بیرون راند و از مرز و بوم ایران پاسداری کرد .سر انجام بابک خرمدین پس از 22 سال مبارزه ی دلیرانه اسیر تازیان شد و به

دستور خلیفه ی ملعون شده ی تازی به نام معتصم تکه تکه شد ولی این دلیر مرد بدون هیچ آه یا صدای در راه وطنش جان باخت.حال

حتی یک یاد بود هم برای بابک خرمدین گرفته نمیشود .چرا؟ آیا ما نیاکان خود را فراموش کرده ایم؟ کوروش بزرگ که اسمش غرور

هر ایرانی است چه شد؟ کوروش بزرگ که در 2500 سال پیش از حقوق بشر سخن گفته . این شاه خردمند که اسمش باعث افتخاره

باید به دست فراموشی سپرده بشه تا راه برای پادشاه های دروغین و ملعون مثل اسکندر باز بشه . داریوش بزرگ در تمام کتیبه هایش

از خدای یکتا اهورا مزدا سپاسگذاری کرده و همه چیزش را به اراده ی خدای یکتا میدانست _ آیا چنین پادشاهانی باعث افتخار ما نیستند.

هنوز هم برای شناخت نیاکان پر افتخارمان دیر نشده . وارثان کوروش فرزندان یزدگرد فرزندان آرش فرزندان بابک برای شناخت هویت پر

افتخارتان شتاب کنید و آگاه باشید که ایران و ایرانی همیشه پر افتخار است.اما بعد از اعراب حکومتهایی هم تشکیل شدند که از مهم ترین

آنها حکومت سامانی بود که پاسدار زبان پارسی و دین زرتشتی و فرهنگ غنی ایران باستان بودند.در آن زمان شاعر بزرگ حکیم

ابوالقاسم فردوسی برای پاسداری از زبان زیبای پارسی شاهنامه را نوشت و خدمتی بزرگ به ایران و ایرانیان کرد.فردوسی تا حدودی

از سطوح شهر از شعرای دیگر برتری داشته _کما اینکه سعدی در یکی از مجالس دوستانه گفته است که میخواهم یک بیت شعر

فردوسی وار بگویم.

جاودان باد ایران و جاودان باد خاک پاک سرزمین آریایی

 ایران زمین.

ساسانیان و رقیبان‌شان

ساسانیان و رقیبان‌شان
دولت بیزانس که در بخش شرقیِ تصرف‌های خود، با دولتی توانمند مانند ساسانیان سروکار داشت و آن را نیرومندترین دشمن خود می‌دانست، گرفتاری‌های زیادی هم در غرب و هم در شمال تصرف‌هایِ خود، به خصوص در اروپا داشت. این گرفتاری‌ها، مانع از آن می‌شد که بیزانس همه نگاهِ خود را صرف مرزهای شرقیِ خود کند و به همین سبب، دستگاه ساسانی، مانند دستگاه اشکانی، توانسته بود پایتختِ خود (تیسفون) را، در کنار رودِ دجله قرار دهد و از نزدیک بودنِ پایتخت‌اش به مرزهای دشمن، بیمی نداشته باشد. دولت ساسانی هم در شرق، و هم در شمالِ مرزهای خود، گرفتاری‌های زیاد داشت که گاهی به میزان خطرناک و تهدید کننده‌ای می‌رسید. بدین گونه سیاست خارجیِ دستگاه ساسانی، یکسره در رابطه با شرق و غرب خلاصه می‌شد. اما دستگاه ساسانی در این زمان، خود را به اندازه کافی نیرومند نشان داد و توانست ایرانشهر را از آسیب‌های ویرانگر و خطرآفرین دور نگه دارد و در داخل کشور، برای مردم ایران، زندگی مرفه همراه با امنیت تامین کند.
این دستگاه، فرهنگی پربار در زمینه سیاست و کشورداری، اخلاق، رابطه‌های سالم اجتماعی و هنر به وجود آورد، که پس از نابودی و ویرانیِ سیاسی‌اش، اثرهای خود را در نسل‌های پسین و فرهنگ دیگر همسایگان، به روشنی نشان داد. با اینکه دشمنان شناخته شده دستگاه ساسانی، دولت پیشرفته بیزانس و دولت‌های نیمه پیشرفته شمال و شرقِ کشور بودند، شکست این دستگاه، نه از سوی این دشمنان، بلکه از دو سوی پیش‌بینی نشده بود. نخست، فروپاشی از درون، و پس از آن، از دولتی بود که با آنکه همه توانِِ جنگی‌اش قوم‌های بیابان گرد بودند، ولی بنیه سیاسی و اجتماعی‌اش برپایه بینش دینی-فکریِ نیرومندی بود که دولت‌ها و دشمنان دیگر ساسانی، ازش بی‌بهره بودند. دستگاه اسلامی که در آغاز سده هفتم میلادی در شهر مدینه برپا شده بود، از جهت روحی و معنوی چنان نیرومند شده بود که تأثیر فرهنگی‌اش بر کشورهای همسایه، همانند چیرگیِ دیگر قوم‌های بادیه نشین و صحرانورد، گذرا نبود. این تأثیر فرهنگی چنان عمیق بود که با همه گسستگی و سستیِ سیاسی و جنگیِ اعراب، پس از دو قرن چیرگی، اثرهایش هنوز ماندگار است