تاریخ ایران و جهان

امپراطوری های بزرگ

تاریخ ایران و جهان

امپراطوری های بزرگ

نگاهی به نبرد شاه اسماعیل اول با دولت عثمانی

  • یکى از دلایل پیشرفتهاى سریع عثمانیان در اروپا، ضعف دولتهاى شرقى (ایران، میان رودان، شامات و عربستان) بود اما در سال۱۵۰۰ در ایران براى اولین بار پس از قرنها، حکومتى ایرانى بر سر کارآمد. وجود این حکومت که بعدها به صفویان معروف گشت از جمله دلایل ضعف پیشروى عثمانى ها در غرب است. شروع این خاندان به دست شاه اسماعیل صفوى بود. وى مردى جنگاور، جوانمرد واصولاً شیعه گرا بود. وى ابتدا گیلان و تبریز و همدان را گرفت و پس از هم قسم شدن هفت طایفه ترک با وى غرب ایران را تصرف کرده و با در هم کوبیدن ازبکها شرق ایران و خراسان را نیز به دست آورد. قدرت گرفتن دولت ایران و در خطر افتادن بغداد دولت عثمانى را نگران کرد. عثمانى ها در این زمان فرمانروایى به غایت بى رحم موسوم به یاووز داشتند. سلطان سلیم رامى توان یکى از ۴سلطان بزرگ عثمانى دانست.(سلطان مراد، سلطان محمد فاتح، سلطان سلیمان وسلطان سلیم). آنگونه که برخى مورخین نظیر سرپرسى سایکس مى گویند، اعزام سفراى ایران به نزد ممالیک مصر و مجارستان در ۱۵۱۴ دلیل اصلى عجله سلطان براى نابودى صفویان بوده است. کشتار ۴۰هزار شیعه در آسیاى صغیر و فرستادن نامه هاى تند براى شاه اسماعیل نبرد را ناگزیرنشان مى داد. ۱۲۰هزار سرباز ترک در مرزهاى ایران آنچه بر هیبت ترکها در هنگام نبرد مى افزاید سپاههاى بزرگ و عظیم آنها بود به طورى که به شهادت تاریخ آنها در قرون ۱۵ ۱۶، و ۱۷ همواره برترى خرد کننده اى از نظر نفرات در میدان نبرد بر حریفان خود داشتند. در این زمان نیز شاه اسماعیل براى کمک به «بابر فرمانرواى هند» ارتشى را به آسیاى مرکزى فرستاده و در نتیجه قادر به آماده کردن ارتشى در این ابعاد نبود اما در عین حال دور از مردانگى مى دانست که ارتش عثمانى را در غارت غرب ایران راحت بگذارد به همین دلیل على رغم اینکه به او خبر دادند سلطان سلیم از ۱۲۰هزار سرباز تربیت شده و منظم، سواره نظام، ینى چرى، تفنگدار و واحدهاى برگزیده توپخانه برخوردار است خود را در دشت چالدران در نزدیک ارومیه به سپاه عثمانى رساند. حال آنکه به گفته مورخان تنها نیرویى بین ۳۵ تا ۶۰هزار سرباز در اختیار داشت. عثمانیان از همان ابتدا با مشاهده سواران ورزیده ایرانى فهمیدند که توپخانه وینى چرى ها باید سرنوشت جنگ را تعیین کنند. بنابراین توپها وینى چرى ها پشت سپاه پیاده و سواره عثمانى پنهان شدند و در حقیقت نقش ذخیره استراتژیک ترکها را بازى کردند. شاه اسماعیل سپاه خود را به دوقسمت کرد و یک قسمتى را به فرماندهى رئیس طایفه استاجلو از طوایف جنگاور ترک سپرد و نیمى دیگر از سپاه را، خود فرماندهى کرد. شاه اسماعیل براى آنکه مى دانست ترکها از توپ به خوبى استفاده مى کنند تنها راه را در حرکت سریع به سمت دشمن دید بنابراین همزمان، ۳۵هزار سوار (یا ۶۰هزار) ایرانى از ۲جناح به جناحین عثمانیان حمله بردند. حرکت شاه اسماعیل به اندازه اى جسورانه و سریع بود که امواج پیاده و سوار ترک نتوانستند مانع رسیدن او به واحدهاى توپخانه شوند اما در جناح دیگر سواران استاجلو درست در زیر آتش توپخانه قرار گرفتند و بیشتر آنها از جمله رئیس استاجلو از بین رفتند. شاه ایران و سواران باقیمانده اش وسط میدان جنگ که اکنون دیگر به دلیل «مغلوبه شدن» جاى مناسبى براى آتش ریزى توپخانه نبود به سختى نیروهاى ترک را در هم مى کوبیدند اما سلطان سلیم ناگهان نیروى مرگبار ینى چرى ها را وارد میدان کرد. سواران ایرانى براى خروج از بن بست بى محابا به صفوف ینى چرى حمله کرده و گمان کردند حرکت بسیار سریع آنها پیاده نظام مذکور را از هم خواهد پاشید اما این مردان سراسر سرخپوش مانند ستونهاى متحرک سلاح به دست از جاى خود نجنبیدند وحتى صفوف خود را براى عبور سواران ایرانى باز نکردند در نتیجه نبرد وارد خونین ترین بخش خود شد و هزاران نفر از نیروهاى طرفین دشت چالدران را با خون خود رنگین کردند. نیروى سوار ایران در محاصره کامل در حال مقاومت بود که ناگهان سربازى از نیروهاى ینى چرى شکم اسب شاه ایران را درید و پاى او را نیز با ضربتى دیگر زخمى کرد. مردان قزلباش که قصد نداشتند به هیچ وجه شاه خود را در میدان تنها بگذارند با از جان گذشتگى شاه زخمى را بر اسب سوار کردند وسعى کردند از میان مردان سمج ینى چرى بگذرند. سرعت عمل عشایر قزلباش و خستگى جنگاوران عثمانى سبب شد تا رخنه اى در بین آنها ایجاد شود وباقیمانده سواران ایرانى میدان جنگ را ترک بگویند. اردوى ایران توسط عثمانى ها غارت شد و تبریز نیز به دست ترکها افتاد اما سلیم تنها به تصرف کردستان و دیار بکر قناعت کرد. نتیجه نبرد ورود صفویان بار دیگر قدرت بزرگى را در شرق امپراتورى عثمانى ایجاد کرد. عثمانیها در این زمان در اوج قدرت بودند آنها ۲سال بعد کل مصر را تسخیر کردند و در شرق نزدیک و شمال آفریقا دولتى از دست آنها نجات نیافت اما سرسختى سربازان ایرانى براى آنها این پیام را داشت که باید منتظر رخداد جنگهاى عظیمى در این بخش از جهان باشد. نبرد چالدران سرآغاز جنگهاى ایران وعثمانى بود که مانند جنگهاى ۸۰۰ساله ایران وروم یکى از طولانى ترین نبردهاى تاریخ بود و عاقبت ۴قرن بعد به ضعف مفرط ۲کشور منجر شد در حالى که هیچ یک از طرفین نتوانستند به برترى قطعى بر علیه دیگرى دست بیایند اما همین که ایرانیان توانستند استقلال خود را در برابر دولتى که دهها کشور را مسخر کرده بود حفظ کند نکته اى بسیار امیدوار کننده بود. شاهنشاهى جوان صفوى در زمان شاه اسماعیل و شاه طهماسب نتوانست به ارتشهاى بزرگ و عثمانى غلبه کند اما مقاومت آنها پایه اى شد براى پیروزیهاى قرن۱۷ شاهان ایرانى بر عثمانیان. 
    مصالحه شاه عباس بزرگ با دولت عثمانى 

  • انتقام گیری شاه عباس بزرگ از سران قزلباش

  • جالب این که اجراى این ---------- را شاه از همان مجلس تاجگذارى آغاز کرد و فوت وقت را به هیچ وجه جایز نمى‏دانست. در این مجلس که شاه بر مسند سلطنت نشسته و عصاى مرصع شاهى را در دست داشت، شاه مخلوع نیز کنار او قرار گرفته و وکیل السلطنه - مرشد قلى خان - در کنار شاه ایستاده بود. جمعى از معتمدان خان استاجلو هم، با سیصد تن از سردارانى که از خراسان آمده بودند، در اطراف مسند شاهى صف بسته بودند. جمعى از صوفیان نیز مسلح به شمشیر و خنجر، با تبرزینى که بر شانه تکیه مى‏دادند و سلاح ویژه ایشان بود، به رسم معمول در درگاه شاهى حضور داشتند. 
    مرشد قلى خان، از پیش به صوفیان گفته بود که مرشد کامل، مجازات کشندگان برادرش را از شما خواهد خواست و لباس و اسلحه ایشان از آن شما باشد. 
    پس از مراسم تاجگذارى، شاه عباس رو به خلیفة الخلفا و صوفیان کرد و گفت که: «من امروز مى‏خواهم انتقام خون برادرم سلطان حمزه میرزا را از کشندگان او بگیرم. شما چه مى‏گویید?». صوفیان زمین بوسه داده و گفتند: «ما مدتى است که در این اندیشه منتظر فرمان همایونى هستیم.» آنگاه به فرمان شاه، على قلى خان استاجلو و اسماعیل قلى خان شاملو و برادرش مرشد قلى خان و محمدى بیگ سار و سولاغ و رضا قلى بیگ اینانلو، و سایر کشندگان حمزه میرزا و ارکان دولت شاه محمد را، که جمعا" هفت نفر بودند، در پاى ایوان چهل ستون حاضر کردند. نخستین کسى که به فرمان شاه کشته شد، اسماعیل قلى خان شاملو بود؛ صوفیان او را در زیر مشت و لگد از پاى درآوردند. پس از وى على قلى خان و دیگران نیز در حضور شاه کشته شدند. شاه، میرزا محمد وزیر و سایر ارباب قلم، مانند میرزا لطف الله شیرازى وزیر قدیم پدرش را، چون ایرانى و به اصطلاح زمان تاجیک بودند، بخشید، و مقرر داشت که از هر یک مبلغى به عنوان جریمه و ترجمان گرفته شود. اموال کشته شدگان را نیز با خیمه و خرگاه و شتران و اسبان هر یک میان سرداران مطیع، و امیرانى که از خراسان آمده بودند، قسمت کردند.
    فرمانروایى مرشد قلى خان استاجلو / شاه در سایه 
    «996-997 ق / 1588 - 1589 م»
    پس از آن که مرشد قلى خان با همکارى شاه عباس، ارکان دولت شاه مخلوع را از میان برداشت، بى‏رقیب و مدعى نیابت سلطنت و فرمانرواى مطلق شد و با لقب وکیل السلطنه به اداره امور سلطنتى و کشورى پرداخت. در آغاز کار چندى با شاه عباس در دولتخانه به سر مى‏برد، پس از آن در خانه عمه مقتول شاه، پرى خان خانم، دختر شاه طهماسب، منزل کرد. وزیران و رجال و سران لشکرى و کشورى تنها از او دستور مى‏گرفتند و تمام کارهاى خود را با موافقت و صوابدید وى انجام مى‏دادند. خان استاجلو، همه احکام و فرمانهاى سلطنتى را بى اجازه شاه صادر مى‏کرد و به مهرهاى سلطنتى، که بر گردن آویخته بود، مى‏رسانید. در اندک زمانى، منصبها و مقامات مهم دربارى و دیوانى، مانند ریاست قورچیان و مهر دارى و حکومت ولایات ایران را، میان دوستان و بستگان خود و سرداران و امیرانى که به فرمان او گردن نهاده بودند، تقسیم کرد؛ حتى وزیر خود، میرزا شاه ولى را نیز با لقب اعتمادالدوله به وزارت اعظم برگزید. 
    پس از آن شاه مخلوع - پدر شاه عباس - با ابوطالب میرزا - برادر شاه - و اسماعیل میرزا و حیدر میرزا - پسران خردسال حمزه میرزا - را در نیمه محرم سال 997 ق / 4 دسامبر 1588 م، از قزوین به قلعه الموت، که شاهزاده طهماسب میرزا - برادر دیگر شاه عباس - نیز در آنجا محبوس بود، فرستاد تا از پایتخت دور باشند و حضور ایشان در قزوین، مایه تحریک سران قزلباش به سرکشى و طغیان و تغییر شاه نشود. سیصد تن از سواران قزلباش را هم مأمور حفاظت ایشان کرد، و این عده در پایان هر ماه عوض مى‏شدند. 
    در همان حال به املاک خالص سلطنتى نیز طمع برد، و به موجب فرمانى که از شاه گرفت تمام املاک شاهى اصفهان را، که پس از مرگ شاه طهماسب به ترتیب به حمزه میرزا و ابوطالب میرزا، منتقل شده بود، تصاحب کرد. سپس براى شاه عباس مجلس عروسى ترتیب داد، و در یکجا دو دختر از خاندان صفوى را به عقد نکاح شاه درآورد. یکى دختر سلطان مصطفى میرزا، برادر زاده شاه طهماسب اول، که پیش از آن همسر برادر بزرگ شاه، حمزه میرزا بود. این دو زن را در یک روز براى شاه عقد بستند و پس از سه شبانه روز جشن و سرور، در یک شب به حرم سراى او بردند! 
    تسویه های خونین در دولت صفوى 

    «997 ق / 1589 م»چون مرشد قلى خان در اداره کشورى و لشکرى، طریق استبداد و خود رأیى مطلق را در پیش گرفته و به سران قزلباش مجال هیچ گونه مداخله و اظهار نظر نمى‏داد؛ امیران و ارکان دولت از او آزرده خاطر شدند، و چون تصور مى‏کردند که شاه نیز از قدرت مرشد قلى خان ناراضى است و مخالفت قزلباشان را با او تأیید خواهد کرد، در نهان براى کشتن وکیل السلطنه، همداستان شدند و به انتظار فرصت نشستند. 
    اتفاقا" توطئه سران براى قتل مرشد قلى خان برملا شد و مرشد، شاه را به دفع این توطئه برانگیخت. شاه عباس، با وجودى که از مرشد قلى خان، فوق العاده ناراضى بود، اما به راهنمایى خرد و تدبیر و حیله گرى ذاتیش، مقتضى آن دید که نخست از این پیشامد استفاده کرده، مرحله‏اى دیگر از تسویه سران قزلباش و قطع نفوذ آنها را به مورد اجرا گذارد. توطئه گران که دانستند راز برملا شده به اتفاق سواران و ملازمان خویش به دولتخانه آمدند و بر خلاف آداب و رسوم، همچنان با سلاح و شمشیر به ایوان عمارت چهل ستون رفتند. شاه کس نزد سران فرستاد و از قصد و نیت آنها پرسید و ایشان منظور خود آشکار کردند؛ شاه نیز پیغام داد که چون به کار دیگرى مشغول است، پى کار خود روند، تا به مشکل بعدها رسیدگى کند. 
    امیران از نادانى دولتخانه را ترک گفتند و در باغ دولتى سعادت آباد قزوین گرد آمدند. اما این بار بر همراهان و سواران خویش افزودند و مخالفت خود را با مرشد قلى خان آشکار کردند. روز بعد مهدى قلى خان ذوالقدر حاکم فارس به نمایندگى از سران متمرد و اعیان قزلباش به خدمت شاه رفت و درخواست نمود که شاه به ارباب مناصب و اولیاى دولت و سران طوایف استقلال واختیارات بیشتر دهد. شاه عباس در پاسخ گفت که: «مایه آن همه اختلاف و نفاق و جنگهاى داخلى که در زمان پدرم به ضعف دولت مرکزى و پیشرفت کار بیگانگان و دشمنان ایران منتهى شد؛ نتیجه همان اقتدار و استقلال و خودسریهاى سران و طوایف و مداخله هاى بى مورد امیران قزلباش در کارهاى سلطنتى و دولتى بود» و از آنها خواست تا به فرمان شاه و نماینده تام الاختیار او مرشد قلى خان گردن نهند و او را به عنوان ریش سفید خود بشناسند. 
    مهدى قلى خان در پاسخ گستاخى کرد و همین بهانه‏اى شد تا شاه که از پیش براى این منظور خود را آماده کرده بود، فریاد زد: «اى مردک مفسد تو را به ایالت شیراز و مرتبه خانى سرافراز فرموده‏ایم، زیاده از این چه توقع داشتى که میانه قزلباش فساد مى‏کنى? وجود امثال شما که به خودسرى برآمده اند خار گلزار دولت است .... / عالم آراى عباسى، ص 254». 
    سپس به یعقوب بیگ ذوالقدر، که پدرش در زمان شاه طهماسب اول حکومت شیراز داشت، اشاره کرد که او را در همان لحظه هلاک سازد و به جایش حاکم فارس باشد. یعقوب بیگ نیز بى تأمل تاج قزلباش از سر مهدى قلى خان برداشت و او را در بیرون مجلس شاهى سر برید. 
    پس از آن شاه عباس منصبهاى مهر دارى و ریاست قورچیان و خلیفة الخلفایى و غیره را نیز به امیر زادگان جوانى که در آن مجلس حاضر بودند، بخشید و هر یک را به کشتن صاحب آن مناصب مأمورکرد. نو منصبان بى درنگ با سواران به خانه قورخمس خان تاختند. امیران مخالف نیز چون تاب مقاومت نداشتند، سراسیمه بر اسبان پریده راه فرار در پیش گرفتند؛ ولى جملگى در راه گیلان دستگیر و کشته شدند. تنها دو تن از ایشان که از راه همدان گریختند، جان به در برده به خاک عثمانى رفتند. 
    در یک سرا دو سلطان نگنجد 

    «997 ق / 1589 م»شاه عباس به على قلى خان شاملو و خانواده او محبت و علاقه فراوان داشت و خود را فردى از افراد آن خانواده مى‏دانست. پس از جنگ مو سفید که موجب شد عباس میرزا از لله محبوبش جدا و دستاویز فرمانروایى و اقتدار مرشد قلى خان شود، همواره این خاطره را به یاد داشت. اما در خراسان به حکم زیرکى ذاتى که بر خلاف مقتضیات جوانى‏اش، همچون پیرى دنیا دیده عمل مى‏کرد، با مرشد مدارا روا داشت؛ زیرا على قلى خان دیگر در خراسان قدرتى نداشت و اگر با مرشد قلى خان در مى‏افتاد، خان استاجلو با درباریان قزوین از در آشتى در مى‏آمد و با تسلیم عباس میرزا، او را تباه مى‏ساخت. 
    پس از آن هم که به همراه مرشد قلى خان به قزوین آمد و بر تخت نشست، یکچند استبداد رأى و قدر قدرتى او را تحمل کرد و به انتظار فرصت مناسب نشست. مرشد قلى خان نیز در مرعوب ساختن شاه و کوتاه کردن دست او از ارکان حکومت، از هیچ کوششى فرو نمى‏گذاشت و شاه را کاملا" مهار کرده بود؛ حتى شکار رفتن و تعیین مصاحبان شاهى نیز مى‏باید با صلاحدید مرشد قلى خان صورت مى‏ گرفت. 
    قتل محلی قلی خان به دست ازبکان 

    دورى از على قلى خان و محصور بودن لله پیشین او در قلعه هرات نیز براى شاه هر روز دشوارتر مى‏شد، تا آن که قلعه هرات در 18 ربیع الثانى 997 ق / 6 مارس 1589 م سقوط کرد و على قلى خان به دست ازبکان با جمع دیگرى از سران شاملو به قتل رسید. خبر سقوط قلعه و مرگ على قلى خان، شاه را بى اندازه متأثر ساخت و او را در کشتن مرشد قلى خان مصمم تر نمود. در همان ایام، مرشد قلى خان، براى اینکه بنیان قدرت و حکومت خود را استوارتر گرداند، از شاه عباس خواست تا یکى از شاهزاده خانمهاى صفوى را به عقد نکاح او درآورد؛ به همین جهت، دختر حمزه میرزا، برادر مقتول شاه را خواستار شد و در این باره اصرار فراوان کرد. ولى دختر حاضر به این وصلت نمى‏شد، و شاه هم با آنکه باطنا" به این ازدواج تمایل نداشت، به خاطر موقعیت مرشد قلى خان، اظهار موافقت مى‏کرد؛ در هر صورت، با وجود گفتگوى حضورى شاه با دختر حمزه میرزا، وى رضایت ندارد و همین امر مایه رنجش مرشد از شاه شد. مرشد قلى خان هم که تا آن زمان از شاه جز اطاعت ندیده بود، نتوانست عدم انجام این خواست را بر او بخشد، و در مجالس دوستانه و در جمع یاران و هواداران خویش، از رفتار شاه زبان به شکایت گشود. از آن جمله شبى که با جمعى از خواص و سران طوایف استاجلو به بازى گنجغه مشغول بود، باز از بى مهرى شاه ابراز نگرانى کرد. محمود خان صوفیلر استاجلو، که از دوستان نزدیک وى بود، بى ملاحظه گفت: «رفع نگرانى آسان است، زیرا هنوز شاهزادگان صفوى بسیارند، اگر شاه عباس بر رفق رضاى خان رفتار نمى‏کند، او را به گنجغه مى‏توان باخت و دیگرى را اختیار کرد!». در همان حال، یکى از خیر اندایشان! مجلس این گفتگو را به شاه خبر داد و شاه مصمم شد، پیش از آن که مرشد پیشدستى کند، کار او را یکسره سازد. 
    توطئه شاه عباس برای کشتن مرشد قلی خان 

    از آن پس شاه عباس همواره مترصد فرصتى بود تا نقشه خود را عملى سازد. یک بار که به همراه مرشد عازم خراسان بودند، به دستیارى میرزا محمد، وزیر سابق برادرش ابوطالب میرزا، از میان امیران و قورچیان قزلباش چهار تن به نامهاى: امت بیگ قراسارلوى کوشک اغلى استاجلو، قرا حسن بیگ چاوشلو، الله وردى بیگ زرگر باشى - الله وردى خان معروف - و محمد بیگ ساروقچى باشى را، که از مرشد قلى خان آزرده و ناراضى بودند، به کشتن وى برانگیخت. در شب دهم رمضان 997 ق / 24 جولاى 1598 م، این چهار تن به چادر مرشد قلى خان که در خواب بود، هجوم بردند و او را ضربتى زدند، مرشد قلى خان سراسیمه از خواب برخاست و با دهان خون آلود و فریاد زنان به بیرون چادر رفت، اما ضربات دیگر، او را امان نداد و به خاک هلاک افتاد. سپس به فرمان شاه، جارچیان، کشته شدن وکیل السلطنه را به همه اهل اردو خبر دادند و همان شب، جمعى از اتباع و نزدیکان وى را نیز هلاک کردند. از آن جمله محمود خان صوفیلر را به جرم آن زبان درازى در بازى گنجغه، زبان از پس گردن بیرون کشیدند و نگونسار بر شترى آویختند و گرد اردو گرداندند. ابراهیم خان، برادر مرشد قلى خان نیز، از حکومت مشهد معزول و به هلاکت رسید. 
    از کشندگان مرشد قلى خان، امت بیگ، به رتبه خانى سرافراز شد، و تمام اسباب و دارایى خان استاجلو را تصاحب کرد. قرا حسن قورچى نیز با لقب خانى، قورچى مخصوص تیر و کمان گردید. الله وردى بیگ زرگر باشى، لقب سلطانى گرفت و از معتمدین و امیران بزرگ شاه عباس شد. محمد بیگ ساروقچى، به داروغگى اصفهان منصوب گشت و میرزا محمد نیز به منصب عالى وزارت اعظم نائل آمد و بار دیگر «اعتماد الدوله» شد. 
    از این تاریخ، شاه عباس، حکومت مستقل و استبدادى خود را آغاز کرد و در طول زمامداریش، بى اندک ملاحظه و ترحم و تردید، هر کس را که به حقیقت یا به گمان، مانع فرمانروایى مطلق و مخالف اراده خویش دید، با شمشیر یا به حیله و تزویر، از میان برداشت؛ چنانکه با محمد خان ترکمان، از سران بزرگ قزلباش چنین کرد. روش سیاسى شاه چنین بود، که جوانان گمنام را بر مى‏کشید و به مقامات بلند مى‏گماشت و به دستیارى ایشان، خیره سران را که داعیه استقلال و رأى زنى داشتند، نابود مى‏ساخت. 
    شاه عباس و دولت عثمانی 

  • شخصیت پرنفوذ شاه عباس بزرگ

  • شخصیت پرنفوذ شاه عباس بزرگ 

    در همین جا است که نقش شخصیت و توان فردى، در تاریخ ایران بسیار بارز مى‏شود و کسانى چون شاه عباس با درایت و سعه صدر و فهم دنیاى جدید، با وجود تمامى‏معایب ذاتى یک مستبد، کارنامه‏اى درخور قبول ارائه مى‏دهند و بسیارى، همچون پدرش شاه محمد که حاکم بر سرنوشت یک ملت بود، حتى از اداره حرم سراى خود عاجز مى‏ماند. 
    شاه عباس این باور و ---------- را تا پایان پادشاهى خود دنبال کرد و در راه اجراى این سیاست، از کور کردن و کشتن پسران خود نیز مضایقه ننمود. با تکیه بر همین ---------- پولادین، که مکرر با قساوت و بى رحمى‏توأم بوده است، توانست نزدیک چهل و دو سال در کمال قدرت و استبداد بر ایران حکومت کند؛ اما اگر چنین خشونتهایى در میان پدران و نیاکانش، بارها باعث از دست رفتن بخشهایى از ایران و حضور بیگانگان در خاک ایران زمین، و کشتار و غارت مردمان شد؛ دست کم، استبداد شاه عباسى، موجب باز پس گیرى ولایات از دست رفته، و جبران شکستهاى پدرش گردید، و در آسیا دولتى را بنیاد گذاشت که در دنیاى جدید، از لحاظ قدرت و امنیت و ثروت و رواج تجارت و نظم تشکیلات ادارى و سیاسى، کم نظیر و در سراسر اروپا زبانزد و مورد تحسین و احترام بود. اما هر تارى را که شاه مى‏بافت، پودى را از میان بر مى‏داشت؛ و على رغم این که بسیارى را در این شبکه به ظاهر استوار و پیچ در پیچ و منظم گرفتار ساخت، و با وجود ظاهر پر هیبت و بى نقص آن، چنان سست بافته شده بود که به اندک حوادثى پس از وى فرو ریخت و مصداق آن مثل جاودانى کلام وحى شد که ایشان را به عنکبوتى تشبیه مى‏کند که خانه‏اى به ظاهر پر هیبت و منظم مى‏سازند و عاقلان دانند که خانه عنکبوت سست ترین خانه‏هاست. 
    مرشد قلى خان که در اوان سلطنت شاه عباس، تقریبا" شیرازه تمامى‏امور را در دست داشت، با شاه عباس همداستان بود و با تصور این که نفوذ خود را در امور مملکت بى رقیب سازد، شاه جوان را نیز تشویق به از میان برداشتن رقیبان مى‏کرد