تاریخ ایران و جهان

امپراطوری های بزرگ

تاریخ ایران و جهان

امپراطوری های بزرگ

منشور کورش ( ذوالقرنین) (اولین اعلامیه حقوق بشر

کورش، پادشاه بزرگ هخامنشی که به بیان برخی مفسرین از جمله علامه طباطبایی به احتمال زیاد همان ذوالقرنین –پادشاه ستوده شده در قرآن- است، منشوری مکتوب از خود به یادگار گذاشته که هنوز نیز موجود است و به عنوان اولین منشور حقوق بشر جهان شناخته شده می شود. این منشور را با هم می خوانیم:


اینک که به یاری مزدا ، تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سر گذاشته ام ، اعلام می کنم : 
که تا روزی که من زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد
دین و آیین و رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من ، دین و آئین و رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند .
من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام ، تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد،
هر گز سلطنت خود را بر هیچ ملت تحمیل نخواهم کرد
و هر ملت آزاد است ، که مرا به سلطنت خود قبول کند یا ننماید
و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند، من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد .
من تا روزی که پادشاه ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه هستم ، نخواهم گذاشت ،
کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد ، من حق وی را از ظالم خواهم گرفت
و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد .



من تا روزی که پادشاه هستم ، نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به نحو دیگر
بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال ، تصرف نماید.
من تا روزی که زنده هستم ، نخواهم گذاشت که شخصی ، دیگری را به بیگاری بگیرد
و بدون پرداخت مزد ، وی را بکار وادارد .
من امروز اعلام می کنم ، که هر کس آزاد است ، که هر دینی را که میل دارد ، بپرسد
و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند ، مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غضب ننماید ،
و هر شغلی را که میل دارد ، پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است ، به مصرف برساند ،
مشروط به اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند .
من اعلام می کنم ، که هر کس مسئول اعمال خود می باشد و هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده ، مجازات کرد ، مجازات برادر گناهکار و برعکس به کلی ممنوع است
و اگر یک فرد از خانواده یا طایفه ای مرتکب تقصیر میشود ، فقط مقصر باید مجازات گردد ، نه دیگران
من تا روزی که به یاری مزدا ، سلطنت می کنم ، نخواهم گذاشت که مردان و زنان را بعنوان غلام و کنیز بفروشند
و حکام و زیر دستان من ، مکلف هستند ، که در حوزه حکومت و ماموریت خود ، مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد .
و از مزدا خواهانم ، که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ایران و بابل و ملتهای ممالک اربعه عهده گرفته ام ، موفق گرداند .

کوروش کبیر (Cyrus the Great)

 کوروش کبیر (Cyrus the Great)


کوروش کبیر (529-580 قبل از میلاد) اولین امپراتور هخامنشی بود. او کسی بود که حکومت پارس را با در هم آمیختن دو قبیله اصلی ایرانی - مادها و پارسیان- به وجود آورد. از او به عنوان کشورگشایی بزرگ یاد شده است زیرا در زمانی، حاکم بزرگترین امپراتوریهایی بود که تا کنون به وجود آمده اند. او به خاطر بردباری بی مانند و رفتار بزرگ منشانه اش در برابر مغلوبین جنگ نیز شهرت فراوانی دارد.

کوروش به محض غلبه بر مادها، دولتی را برای این قلمرو خود در نظر گرفت و مامورین دولتی را از بین بزرگان هر دو قبیله برگزید. پس از فتح آسیای صغیر(شبه جزیره بزرگی که در میان دریای مدیترانه و دریای سیاه قرار دارد)، کوروش سپاه خود را به سمت مرزهای شرقی حرکت داد. با ادامه حرکت به سمت شرق، او سرزمینهای مسیر خود تا رود سیحون ( آمودریا) را فتح کرد و پس از عبور از سیحون، به سی دریا در آسیای مرکزی رسید و در آنجا به منظور دفاع از این مرزها در برابر هجوم قبایل کوچ نشین آسیای مرکزی، شهرهایی با برج وباروی مستحکم و نیرومند بنا کرد.

پیروزیهای کوروش در شرق موجب شد تا موقعیت برای فتح غرب مناسب شود.حالا نوبت بابل و مصر بود. زمانی که کورش بابل را فتح کرد، به یهودیان ساکن آن اجازه داد تا به " سرزمین موعود" باز گردند و با برخورد توام با احترام و مدارا با اعتقادات مذهبی و آداب و رسوم نژادهای دیگر، به عنوان یک فاتح آزادی بخش، مشهور شد و امروز نام کوروش، به عنوان یکی از محبوب ترین و مورد احترام ترین امپراتوران در تاریخ به ثبت رسیده است.
فرمان کوروش کبیر
فرمان کوروش کبیر که بر روی یک استوانه گلین، به خط میخی و به زبان آریایی نوشته شده است، در 1878 در جریان حفاریهای محل تمدن بابل، به دست آمد. در این فرمان، کوروش، شیوه رفتار انسانی با ساکنان سرزمین بابل را برای فاتحان ایرانی شرح داده است.

این سند به عنوان اولین منشور حقوق بشر شناخته شده است و در سال 1971، سازمان ملل متحد ترجمه متن آنرا به تمام زبانهای رسمی به چاپ رساند و آن را در اختیار دفاتر این سازمان در کشورهای مختلف قرار داد.
در اینجا بخش آغاز این فرمان را می خوانید:
"آنگاه که من به آرامش و بی آزاربه بابل در آمدم در میان هلهله و شادی اورنگ فرمانروایی را در در کاخ پادشاهی استوار داشتم ... بی شمار سپاهانم به صلح در بابل گام بر داشتند. روا نداشتم کسی وحشت را بر سرزمین سومر و اکد فرا آرد. نیازمندیهای بابل و تمامی پرستشگاه های آنان را پیش دیده داشتم و در بهبود زندگی همگان کوشیدم. همه یوغ های ننگین بردگی را از مردمان بابل بر داشتم. خانه های ویرانشان را آباد کردم. به تیره بختیهاشان پایان دادم. مردوک مهتر خدای، از کردارم شاد شد و به من کوروش، پادشاهی که او را نیایش کرد و به کمبوجیه پسرم ... و به همه سپاهیانم، مهربانانه برکت داد از ته دل در پیشگاهش خدایگانی والای او را بس گرامی داشتیم. و همه پادشاهانی که در بارگاه خود به تخت نشسته اند در چهار گوشه جهان از فرا دریا تا فرو دریا ... همه ی پادشاهان باختر زمین که در خیمه ها سکونت داشتند برای من خراج گران آوردند و در بابل بر پایم بوسه زدند. از... تا شهرهای اشور و شوش آگاده اشنونا شهرهای زمبان مورنو در تا قلمرو سرزمین گوتیوم شهرهای مقدس فراسوی دجله را که پرستشگاه هاشان دیر زمانی ویران بود مرمت کردم و پیکره ی ایزدانی را که میان آنان جای داشتند به جای خود بازگرداندم و در منزلگاهی پایدار اقامت دادم. تمام مردمان آواره را جمع کردم و خانه هاشان را به آنان باز گرداندم ... اجازه دادم همگان در صلح بزیند."

                              

                       لطفا نظرات خود را با ما در میان بگذارید

"افسانه تولد تا پادشاهی کورش کبیر"599 قبل از میلاد


"افسانه تولد تا پادشاهی کورش کبیر"599 قبل از میلاد


هردوت مورخ یونانی،افسانه کورش کبیر را با زیبایی و جذابیت کامل توصیف می کند: آسیتاک(پادشاه ماد و پدر بزرگ کورش) شبی در خواب می بیند که از بدن دخـترش ماندانا مقـدار زیـادی آب خارج می شود،به طوریـــکه تــمام شهر و امپـراطوری او را آب فرا می گیرد.آسیتــاک با وحشت از خواب بیـدار می شود و خوابـش را برای خواب گزار تعریـف می کنـد.خوابـگزار به او می گوید که خطری از جانب دخترت ماندانا ، پادشاهی تو را تهدید می کند . آسیتـاک برای اینـکه از خطر دختـرش در امـان بمــاند ، او را فورا به عـقــد کمبوجیــه حاکم پـارس در می آورد،زیرا معتقد بود او از یک ماد خیلی کمتر است و نمی تواند خطری برای پادشاهی او داشته باشد.

هنوز یک سال از ازدواج ماندانـا با کمبـوجیه نگذشته بود که آسیتـاک دوباره خواب می بیند که یک درخت مو از شکم دخترش رویـیـده و تمـام آسیــا را پوشانده است. آسیتــاک دوباره با وحشت از خواب بیــدار شد و ایــن بـــار پیشگویان،فال بدی را پیش بینی می کنند و به او می گویند که از ماندانا دختری زاده خواهد شد که تخت پادشاهی تو را به زور از دستت خواهد گرفت.

پادشاه جاسوسی را بسوی سرزمین پارس می فرستد تا وقتی پسر ماندانا به دنیـا آمد، فـورا به او اطلاع دهد. پـس از تولد کودک ، آسیتـاک دخترش را به اکباتان فرا می خواند.سپس مخفیانه پـسر مانـدانا را به یکی از فرماندهان ارتش خود به نام "هاریـاگوس" می سپــارد و به او دستـور می دهد تا به خـارج از شهر رفته کودک را به قتل برساند.

از آنجا که هاریاگوس یک نجیب زاده بوده و فرزند خردسال داشته است، نتـوانست با دست خود کودک را بکشد، به همین دلیل به خارج شهر رفته از چوپان سلطنتی می خواهد تا او دستور پادشاه را انجام دهد.

از طرفی همسر چوپان در همان روز پسر مرده ای را به دنیا آورده بود. وقتی چوپان سلطنتی به خانه می رود و واقعه را برای همسـرش تعریف می کند، همسـرش هم از او می خواهد تا کودک را نکشـد و بجای آن جنازه پسر مرده خود را به هاریاگوس نشان دهد.چوپان هم می پذیرد و به این ترتیب کورش زنده می ماند.

سالها به سرعت می گذرند و کورش به نوجوانی برومند تبدیل می شود تا اینکه یک اتفـاق هویت کورش را فاش می کند، یک روز کورش در بازی با بچه های هم سن و سالش در دهکـده نزدیک کاخ به عنـوان پادشـاه انتخاب می شود و در حین بازی پسر یکی از بزرگان ماد را که از او اطاعت نکرده بود، مجازات می کند.

پدر پسرک که از این کار عصبانی شده بود نزد آسیتاک می رود و از دست چوپان سلطنتی و پسرش شکایت می کند. آسیتـاک فورا پسر چوپان را نزد خود فرا می خواند و از او می پرسد که با چه جراتی پسـر بزرگان مـاد را کتک زده است؟

کورش در دفاع از خود می گوید که او نقش پادشـاه را بازی کرده و باید کسی که از دستور پادشـاه اطاعت نکنـد ،تنبیه کنند تا عبرت دیگران شود . آسیتــاک از جواب کورش به فکر فرو می رود زیرا سخنان او مانند کودکــان عادی نبود ، حتی قیافه و لحن صحبت او بسیار شبیه آسیتاک بود. آسیتاک فورا چوپان را احضار می کند و به او می گوید اگـر حقیـقـت را درباره این پسر به او نگوید ، کشته خواهد شد . چوپان هم که می ترسد تمام جریان را برای پادشاه تعریف می کند.

آسیتــاک که از دست هاریــاگوس بسیار عصبانی شده بود ، دستور می دهد بـدون آنکه او متوجه بشود پسرش را بکشند و همان شب بـخاطر پیـدا شدن نوه اش مهمـانی با شکوهی ترتیب می دهد و دربـاریـان را به جشن فرا می خواند. در جشن غذایی را که با گوشت پسر هاریـاگوس پخته شده بود به مهمـانـان و از جمله هاریـاگوس تعـارف می کند.

پس از خوردن غذا آسیتـاک در خلوت به هاریـاگوس می گوید به خاطر اطاعت نکردن از دستور پادشاه ، گوشت پسـرش را بـه او خورانده است . هاریـاگوس با شنیـدن این حرف کینه شدیدی از پادشـاه به دل می گیرد و با خود عهد می کند تا انتقام فرزندش را از آسیتـاک بگیرد . او این کینـه را آشـکار نمی سازد و صبر می کند تـا کورش بزرگ شود.

آسیتـاک هم پس از مشورت با پیشـگویـان تصمیم می گیرد کورش را به سرزمینشـــان (پارس) نزد پدر و مادرش روانه کند.سالهــا می گذرد و هر روز ظلم و ستم آسیتــاک به مردم بیشتر و بیشتر می شود تا اینکه هاریــاگــوس مصمم می شود انتقام پسرش را از آسیتـاک بگیرد . به همین دلیل نامه ای به کورش (که بعد از پدرش کمبوجیه ، حاکم پارس شده بود) می نویسد و او را برای سرنگونی حکومت ظالمانه آسیتـاک تشویـق می کند . وقتـی کورش نامه هاریــاگوس را می بیند ، به فکــر فرو می رود. عاقبت تصمیم می گیرد پارسیــان و مردم ستمدیده ماد را از دست پدر بزرگ ظـالمش خلاص کند . به همین دلیل اقوام پـارس را نزد خود فرا می خوانـد و تصمیم خود را به اطلاع آنان می رساند. پارسیان که هم از دست ستم های پادشاه ماد به ستوه آمده بودند با کورش متحد می شوند. کورش به سرعت لشگری آماده نبرد با آسیتـاک می کند . آسیتـاک هم که از همدستی فرمانده لشگـــرش با کورش بی اطلاع بوده است،سپاهیان خود را به فرماندهی هاریـاگوس به سوی پارس روانه می کند.وقتی دو لشگر به هم میرسند هاریاگوس به همراه سپاهیانش نزد کورش آمده و به او ملحق می شود.

آسیتـــاک که از این خبر سخت عصبانی شده بود فورا اهالی ماد را فرمان بسیـج داد و به قـدری آشفتـگی خیـــال داشت که هارپاگ را به فرماندهی این لشگر برگزید...از این رو وقتی لشگــریان او با سربازان پــارسی روبــرو شدند فقط تنی چند...تن به کشتن دادندو از بقیه، عده ای جانب پارسیان را گرفتند ولی قسمت اعظم لشکریان پشت به دشمن شدند . تا آسیتــــاک از شکست ننگین سپــاه ماد آگاه شد ، سوگند یاد کرد که به هر حال کورش را آسوده نخواهد گذاشت . پس همه مادی ها را،چه آن ها را که در سن و سال خدمت نظام بودند و چه مسن ترین ها را که هنوز در شهر بودند ، به خدمت سربازی فراخواندو با ایـن افـراد بـه جنـگ کورش می رود . کورش در این نبرد اسیتاک را شکست می دهد و او را اسیر می کند .سپس به سوی هگمتـانه (پایتخت حکومت ماد) رهسپار می شود و بدون هیچ مقاومتی از سوی مردم رنج کشیده ، پایتخت را فتح می کند . به این ترتیب سلسلـه مادها به دست نوه آخرین پادشاه ماد سرنگون می شود.کورش هرگز از پدر بزرگش انتقام نمی گیرد و تا آخرعمر آسیتـاک، با او به احترام رفتار می کند

هرگونه کپی برداری غیر مجاز است و به عنوان جرایم اینترنتی با شخص حقوقی وغیر حقوقی برخورد قانونی میشود

این سایت طبق قوانین جمهوری اسلامی  ایران راه اندازی شده است و باهرگونه استفاده غیر مجاز برخورد قانونی میشود