تاریخ ایران و جهان

امپراطوری های بزرگ

تاریخ ایران و جهان

امپراطوری های بزرگ

زندگی محمد رضا شاه پهلوی ومرگ او

پیش از پادشاهی [ویرایش]

نوشتار اصلی: کودکی محمدرضا پهلوی

محمدرضا پهلوی در روز ۴ آبان ۱۲۹۸ خورشیدی (۱ صفر ۱۳۳۸، ۲ عقرب ۱۲۹۸، ۲۶ اکتبر ۱۹۱۹) در یک خانه اجاره‌ای در محله دروازه قزوین تهران زاده شد. پدر او «رضا سوادکوهی» (بعدها «رضاخان میرپنج» و بعدتر «رضاشاه پهلوی») و مادرش نیم‌تاج[۳] (بعدهاتاج‌الملوک آیرملو) بود.[۴]

سه ماه پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ و به قدرت رسیدن رضاخان، خانواده او به خانه‌ای بزرگ‌تر جابه‌جا شدند. در این هنگام محمدرضا تنها دو سال داشت. او با پدر و مادر، دو خواهر و یک برادرش به نام‌های شمس (۱۲۹۶-۱۳۷۴)، اشرف (دوقلو با محمدرضا) و علیرضا پهلوی (۱۳۰۱-۱۳۳۳) به خانه تازه خود رفتند. در این خانه او زبان فرانسوی و کلیاتی درباره فرهنگ غرب، انقلاب فرانسه، روشنفکران غربی و تاریخ غرب را نزد پرستار فرانسوی‌اش مادام ارفع آموخت.[۵]

محمدرضا پس از به پادشاهی رسیدن پدرش و در هفت سالگی به ولیعهدی رسید. در مراسم تاجگذاری پدرش، برای محمدرضا یک تاج اختصاصی ساخته شد. از آن پس، محمدرضا به کاخی اختصاصی در مجموعه قاجاری گلستان برای آغاز آموزش‌های رسمی پادشاهی منتقل شد و به همراه بیست تن از همکلاسی‌های دست چین شده به مدرسه نظام رفت. رضا شاه تلاش می‌کرد تا با محمدرضا مانند سایر دانش‌آموزان کلاس رفتار شود. ولی این کار در عمل ممکن نبود. زیرا همه می‌دانستند که او ولیعهد است و این یک واقعیت تغییر ناپذیر بود.[۶]

سفر به سوییس [ویرایش]

محمدرضا پهلوی در پانزدهم شهریور ۱۳۱۰ برای ادامه تحصیل به سوییس اعزام شد. کشور سوئیس به دقت انتخاب شده بود. این کشور غربی و اروپایی، ولی در اروپای سیاست زده آن روزها، غیر سیاسی بود. خانواده‌اش او را تا انزلی بدرقه کردند. کشتی بعد از دو روز به باکو رسید و در ادامه سفر، محمدرضا و همراهانش با قطار و از راه لهستان و آلمان به ژنو در سوئیس رفتند و برای مدت دو هفته در کنسولگری ایران در ژنو اقامت کردند. همراهان اصلی وی در این سفر علیرضا پهلوی، تیمورتاش و پسرش مهرپور تیمورتاش، دکترمودب الدوله نفیسی (پیشکار ولیعهد) و مستشارالملک (آموزگار زبان فارسی ولیعهد) بودند.[۷]

با آن که قرار بود ولیعهد در شهر لوزان در دبیرستان له‌روزه تحصیل کند، ولی به علت ناهماهنگی در ثبت نام، به مدت یکسال در یک مدرسه معمولی[۸] تحصیل نمود. در سال اول در منزل یک خانواده سوئیسی اقامت نمود. از سال بعد وی به دبیرستان له‌روزه[۹] منتقل شد. او در آغاز نمی‌دانست چگونه باید با پسرانی که اهمیت نمی‌دادند او ولیعهد است، رفتار کند. در ایران او عادت داشت که رفتار متفاوتی با او بشود.[۱۰]

دبیرستان له‌روزه از گرانقیمت‌ترین مدارس جهان است.[۱۱] دروس سخت و سنگین دبیرستان، آموزش اضافه زبان و ادبیات فارسی و سختگیری بیش از حد دکتر نفیسی باعث شده بود تا محمدرضا از شرایط موجود ناراضی باشد. او وظیفه داشت که هر هفته برای پدرش نامه‌ای بنویسد و گزارشی از وضع خود و برادرش علیرضا را به پدرش ارائه کند. در تهران این نامه‌ها با تشریفات خاصی به رضا شاه ارائه می‌شد.[۱۲]

شاه خود در کتاب ماموریت برای وطنم ادعا نموده‌است که پیش از بازگشت به ایران در سال ۱۹۳۶ موفق به دریافت دیپلم از مدرسه له روزه شده‌است. اما سوابق موجود در مدرسه نشان می‌دهد که محمد رضا پیش از دریافت دیپلم، به درخواست پدرش و به دلایل سیاسی به ایران بازگشته‌است و تحصیلاتش را در ایران ادامه داده‌است. سوابق مدرسه له روزه، محمد رضا را دانش‌آموزی «بسیار خوب» توصیف می‌کنند.[۱۳]

بازگشت به ایران [ویرایش]

محمدرضا پهلوی درحال ورود به مدرسه نظام
نوشتار اصلی: جوانی محمدرضا پهلوی

اقامت محمدرضا در سوئیس ۵ سال به طول انجامید. او در ۱۷ سالگی از سوییس به ایران بازگشت و دردانشکده افسری مشغول به تحصیل شد. نظام آموزشی این دانشکده بر اساس روش‌های مدرسه نظامی سن سیر[۱۴] بود. او دو سال بعد و در ۱۹ سالگی با درجه ستوان دوم از این دانشکده فارغ‌التحصیل شد. در این دوره او با فتح‌الله مین‌باشیان آشنا شد و تحت تاثیر او قرار گرفت.[۱۵]

در این دوره، نشست‌های روزانه منظمی میان محمدرضا و پدرش انجام می‌گرفت. پس از فارغ‌التحصیلی، او به مقام بازرسی ارتش شاهنشاهی رسید. علاوه بر این، رضا شاه به تدریج محمدرضا را حتی در تصمیم‌گیری‌های مهم خود در امور جاری کشور دخالت داد. او در بیشتر سفرها به گوشه و کنار کشور، رضا شاه را همراهی می‌کرد. محسن صدر با ذکر خاطره‌ای نشان می‌دهد که رضا شاه، به توصیه‌های محمدرضا عمل می‌نموده‌است.[۱۶]

سال‌های آغازین پادشاهی [ویرایش]

سوگند پادشاهی محمدرضا درمجلس شورای ملی
نوشتار اصلی: شهریور بیست

در شهریور ۱۳۲۰ کشور ایران به دست نیروهای دو کشور انگلستان و شوروی (و بعدها آمریکا) اشغال گردید و رضاشاه از پادشاهی برکنار و تبعید شد.[۱۷] مذاکرات میان نمایندگان اشغالگران بر سر تعیین پادشاه جدید مدتی به طول انجامید. گزینه دیگر بریتانیا به غیر از محمدرضا، پسرمحمدحسن میرزا نوه محمدعلی شاه قاجار (ساکن انگلستان و افسر نیروی دریایی سلطنتیبریتانیا) بود.[۱۸][۱۹] ولی سرانجام به پیشنهاد انگلستان و با توافق شوروی و آمریکا، محمدرضا پهلوی به جای پدرش به پادشاهی برگزیده شد. مجلس ایران نیز این تغییرات را تصویب نمود. بنابراین از دید انگلستان، پادشاهی محمدرضا «انتخاب آزادانه مردم ایران» تعبیر شد.[۲۰]

جنگ و پیامدهای آن [ویرایش]

او زمانی به پادشاهی رسید که تنها ۲۲ سال داشت. در میان اطرافیان به کسی اعتماد نداشت، ولی با آنان به شکلی دموکراتیک برخورد می‌کرد. او متوجه شد که در مسکو، مذاکراتی برای پادشاهی برادرش عبدالرضا انجام شده‌است. پدرش قبلا یک‌بار به او گفته بود که مایل است پیش از مرگش، همه مشکلات را از میان بردارد تا محمدرضا به راحتی حکومت کند. برداشت او این بود که پدرش وقتی این حرف را گفته، فکر می‌کرده که او توانایی لازم برای حکومت‌کردن نداشته‌است. حتی خود او نیز مطمئن نبود که بدون حمایت پدرش بتواند بر امور مسلط شود.[۲۱]

زمانی که سه مرد قدرتمند آن روزگار (چرچیل، روزولت و استالین) برای شرکت درکنفرانس تهران به تهران رفتند،[۲۲] میزبانی او را نپذیرفتند و در سفارت‌های خود اقامت کردند.[۲۳] تنها استالین بود که به دیدار وی رفت. شاه جوان ناچار شد برای ملاقات با چرچیل و روزولت، به سفارت شوروی (که محل کنفرانس بود) برود. او از این‌که این‌گونه تحقیر شد رنجید و این رنجش هرگز التیام نیافت.[۲۴]

قراربود متفقین حداکثر تا ۶ ماه پس از پایان جنگ جهانی دوم، نیروهای خود را از ایران خارج کنند، ولی شوروی در عمل، این قرار را زیر پا گذاشت. پیشه‌وری با حمایت شوروی در تبریز و قاضی محمد در کردستان علم خودمختاری برداشتند.[۲۵] شاه این‌بار با کمکآمریکا[۲۶] و سیاست قوام السلطنه موفق شد حمایت شوروی را از شورشیان بردارد و با کمک ارتش، آذربایجان و کردستان را آزاد کند. او همچنین فرصت یافت تا اقتدار از دست رفته خود را بازگرداند و قدرت را در دست خود قبضه کند.[۲۷] روزنامه‌ها با عناوینی همچون «نخستین دستاورد بزرگ در راهی طولانی» و «خطر تجزیه ایران توسط یک پهلوی برطرف شد» از او در تبریز استقبال کردند.[۲۸]

او همچنین با بازگرداندن مالکیت زمین‌های رضا شاه به مالکین اصلی و اولیه آن محبوبیت بیشتری در عرصه داخلی کسب کرد.[۲۹]

ترور در دانشگاه تهران [ویرایش]

محمدرضا پهلوی پس از ترور نافرجام در سال ۱۳۲۷ خورشیدی

در دی‌ماه ۱۳۲۷ شایعاتی به وزارت امور خارجه آمریکا رسید که شاه به دنبال فرصتی برای اصلاح قانون اساسی و بالابردن قدرت خود در مقابل مجلس است. تنها یک‌ماه بعد در ۱۵ بهمن با ترور نافرجام شاه در دانشگاه تهران این فرصت به دست وی افتاد.[۳۰] فقط یکی از گلوله‌های ضارب، ناصر فخرآرایی، به شاه برخورد کرد. ولی باعث آسیب جدی شاه نشد.[۳۱] چند لحظه بعد، ضارب بدون بازجویی در همان محل ترور کشته شد و انگیزه‌های او از این کار در پرده‌ای از ابهام باقی ماند.[۳۲]

بعدها گفته شد که وی عضو یک گروه کمونیست، اسلامی بوده‌است. شاه با همین بهانه، نه‌تنها همه مخالفین مذهبی و چپگرای خود را سرکوب کرد،[۳۳] بلکه حتی به شکلی غیررسمی انگشت اتهام را به سوی انگلستان نیز نشانه گرفت.[۳۴] این در شرایطی بود که از سوی انگلستان تحت فشار قرارداشت تا قرارداد نفتی جدیدی با آنان امضا کند.[۳۵]به گفته یرواند آبراهامیان شاه به بهانهٔ این ترور، یک کودتای سلطنتی به راه انداخت.[۳۶] این ترور «موهبتی در لباس مبدل برای شاه» بود.[۳۷]

سپس در شرایطی که حکومت نظامی اعلام شده بود، انتخابات مجلس موسسان برگزار شد.[۳۸] این مجلس علاوه‌بر افزایش اختیارات شاه،[۳۹] تشکیل مجلس سنایی را تصویب کرد که نیمی از سناتورهای آن از سوی شاه منصوب می‌شدند.[۴۰]

در یک گزارش دولتی آمریکایی در بهار ۱۳۲۸ (چند ماه پس از ترور) چنین درج شده‌است: «همه آثار رهبر بودن، در شاه ناپدید شده‌است. او که تاکنون تظاهر می‌کرد مایل است رهبری «پیشرفت و اصلاحات» را برعهده داشته باشد، در عمل، نه توانایی این رهبری را دارد و نه شخصیت لازم برای این‌کار را.»[۴۱]

ملی شدن صنعت نفت [ویرایش]

نوشتار اصلی: نهضت ملی‌شدن نفت

در طول دهه چهل و ابتدای دهه پنجاه میلادی، سهم درآمد ایران از قرارداد ۱۹۳۳ بسیار کم بود.[۴۲] به عنوان نمونه در سال ۱۹۵۰ میلادی، (بالاترین درآمد ایران) سهم ایران به کمتر از ۱۲ درصد رسیده بود[۴۳] و مجموع دریافتی ایران از شرکت نفت ایران و انگلیس، تنها ۱۶ میلیون پوند بود. در همین سال دولت انگلستان از درآمدهای این شرکت تنها نزدیک به ۵۱ میلیون پوند مالیات اخذ می‌کرد. این قرارداد قرار بود در سال ۱۹۶۱ خاتمه یابد و شاه تحت فشار قرار گرفته بود تا قرارداد الحاقی را که خاتمه آن سال ۱۹۹۳ بود بپذیرد.[۴۴][۴۵] مدیران انگلیسی شرکت نفت ایران و انگلیس حس می‌کردند تا زمانی که بر شاه نفوذ دارند، نیاز به هیچ تغییری نیست. آنان شاه را به دلیل نقش انگلستان در به قدرت رسیدن وی، به این کشور مدیون می‌دانستند.[۴۶]

پیش از آغاز مبارزات ملی شدن نفت و پیش از مذاکرات گس-گلشائیان، شاه و رزم‌آرا به دنبال اجرایی شدن مدل ۵۰-۵۰ بودند. شاه نگران بود که هرگونه تلاش برای ملی کردن نفت، منجر به خراب شدن روابط میان ایران و انگلستان شود.[۴۷] با آغاز مذاکرات گس و گلشائیان، شاه هیات دولت را در چانه‌زنی‌ها آموزش می‌داد. سرانجام او به هیات دولت گفت که قیمت تضمینی توافق شده را بپذیرند و به این‌ترتیب، قرارداد گس-گلشائیان به امضا رسید. لایحه مزبور ۴ روز پیش از پایان دوره پانزدهم مجلس شورای ملی برای تصویب به مجلس رفت، ولی با هوشیاری فراکسیوناقلیت، دوره مجلس پیش از تصویب قرارداد، خاتمه یافت.[۴۸]

با تشکیل مجلس شانزدهم، نه تنها قرارداد گس-گلشائیان رد شد، بلکه ماده واحده قانون ملی شدن صنعت نفت در دستورکار مجلس قرار گرفت. سفارت انگلستان از طریق اسدالله علم از شاه خواست تا تمام تلاش خود را برای ممانعت از تصویب این طرح انجام دهد. ولی شاه در این مرحله مصمم بود تا در کار مجلس دخالت نکند. درواقع افکار عمومی چنان بود که هیچ حکومتی حاضر به مخالفت یا رد کردن این طرح نبود.[۴۹] حتی زمانی که آمریکایی‌ها به او هشدار دادند که ملی شدن صنعت نفت در ایران، منافع نفتی آمریکا در سایر نقاط جهان را نیز به خطر انداخته‌است، شاه از آمریکایی‌ها خواست که از او نخواهند که با این طرح مخالفت کند. او از قدرت روز افزون جبهه ملی در بهت فرو رفته بود.[۵۰] سرانجام طرح به تصویب رسید و صنعت نفت ملی شد.[۵۱]

کودتای ۲۸ مرداد [ویرایش]

شاه در کنار شعبان جعفری از عواملکودتای ۲۸ مرداد
نوشتار اصلی: کودتای ۲۸ مرداد

شاه به شیوه حکومت استبدادی معتقد بود.[۵۲] او مایل بود مانند پدرش با روش مشت آهنین حکومت کند و در عوض، مصدق می‌خواست شاه، نقشی مانند پادشاه انگلستان داشته باشد. این مسأله عامل اصلی اختلاف شاه با نخست وزیرش محمد مصدق گردید. مصدق تلاش کرد تا پست وزارت جنگ را از کنترل شاه خارج کند. شاه نپذیرفت. مصدق استعفا کرد. ولی با گسترش اعتراضات، شاه ناچار به عقب نشینی شد. مصدق به قدرت بازگشت و خانواده شاه را از کشور تبعید کرد.[۵۳] در این دوره مصدق به وضوح، قدرت برتر کشور (نسبت به شاه) بود.[۵۴]

یک سال بعداز رویداد ۳۰ تیر ۱۳۳۱ شاه طی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با طرح سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، مصدق را برکنار نمود. این عملیات از روز ۲۵ مرداد آغاز شد. شاه پیش از آغاز عملیات به ویلایش در کلاردشت رفت و با شکست خوردن اولین مرحله از کودتای ۲۵ مرداد ابتدا به بغداد و سپس به رم گریخت. ولی سه روز بعد، طرفداران شاه موفق به اجرای کودتای ۲۸ مردادو تسخیر ساختمان رادیو سایر مراکز دولتی شدند. تنها پس از آن بود که شاه به ایران بازگشت. مصدق برکنار، زندانی و پس از پایان دوره زندان، به احمدآباد تبعید شد.[۵۵]

پس از کودتای ۲۸ مرداد [ویرایش]

شاه و خانواده پس ازجشن تاجگذاری

پس از کودتا، حکومت شاه مورد حمایت غرب قرار گرفت و قدرت او رو به رشد گذاشت.[۵۶] در زمستان ۱۳۳۳، دانشگاه کلمبیا در نیویورک به محمدرضا پهلوی دکترای افتخاری حقوق داد.[۵۷]

شاه متقاعد شده بود که از دید مردم ایران او رهبری قدرتمند و محبوب است. او خود را رهبری عادل می‌دانست که ۹۹% مردم ایران پشتیبان برنامه‌های او برای توسعه ایران هستند.[۵۸] با این‌حال ساواکتحت فرمان شاه تشکیل شد و به سرکوب مخالفان داخلی پرداخت.[۵۹] شاه بار دیگر در ۲۱ فروردینسال ۱۳۴۴ خورشیدی در برابر پله‌های کاخ مرمر به دست یکی از سربازان وظیفه گارد جاویدان به نامرضا شمس‌آبادی ترور شد. این ترور نیز نافرجام ماند و شاه هیچ آسیبی ندید.[۶۰]

شاه در روز تولد ۴۸ سالگی خود، تاجگذاری کرد.[۶۱] در ابتدای دهه پنجاه خورشیدی، میلیون‌ها دلاربرای برگزاری جشن‌های دو هزار و پانصد ساله در پارسه هزینه شد و بزرگترین اجتماع سران کشورهای جهان در آن‌جا برگزار شد.[۶۲] در سال ۱۳۵۴، شاه مبداء تاریخ را به ۵۹۹ قبل از میلاد تغییر داد وگاهشماری شاهنشاهی را، تاریخ رسمی کشور اعلام کرد. دو سال بعد و در جریان انقلاب، دوبارهگاهشماری هجری خورشیدی، گاهشماری رسمی کشور اعلام شد.[۶۳]

نفت و درآمدهای نفتی [ویرایش]

بازدید رسمی از پالایشگاه آبادان

یک سال پس از کودتای ۲۸ مرداد، با تلاش شاه قرارداد کنسرسیوم به امضا رسید. بر اساس این قرارداد، کنسرسیومی از کارتل‌های نفتی آمریکایی، بریتانیایی، فرانسوی و هلندی، انحصاراستخراج و تولید نفت در سراسر خاک ایران را به دست آوردند. سهم درآمد ایران بر پایه ۵۰-۵۰ درنظر گرفته شد.[۶۴] شش سال بعد و در شهریور ۱۳۳۹، اوپک با مشارکت ایران پایه‌گذاری گردید. در طول سال‌های بعد شاه هیچ‌گاه اشتیاق خود را برای افزایش قیمت نفت مخفی نکرد. او همه ساله نماینده‌ای به نزد روسای کنسرسیوم می‌فرستاد و از آنان می‌خواست تا سهم ایران را افزایش دهند. افزایش درآمد نفتی طی این سال‌ها مخارج توسعه نظامی مورد نظر شاه را تامین می‌کرد.[۶۵]

با وقوع جنگ اعراب و اسرائیل و تحریم فروش نفت توسط کشورهای عربی[۶۶] شاه حاضر به پیوستن به تحریم نفتی نشد.[۶۷] ایران، عربستان را از لحاظ تولید نفت پشت سر گذاشت و در سال ۱۹۷۰ بزرگترین تولید کننده نفت در خاورمیانه شد.[۶۸] نیکسون برای مقابله با قیمت بالای نفت ناچار شد تا دو بار (در سال‌های ۱۹۷۱ و ۱۹۷۲) ارزش دلار را کاهش دهد. اوپک نیز به رهبری شاه با این حرکت مقابله کرد و دو بار(هر بار اندکی پس از کاهش ارزش دلار) قیمت نفت را افزایش داد. از سوی دیگر، اکتشاف نفت در داخل مرزهای آبی خلیج فارس، به شاه این امکان را داد تا با شرکت‌های کوچک و جدید خارج از کنسرسیوم، قراردادهای کشف و استخراج جدید منعقد کند.[۶۹]

انقلاب سفید [ویرایش]

رژه سپاهیان دانش به مناسبت سالروز انقلاب سفید
نوشتار اصلی: انقلاب سفید

در سال ۱۳۴۱ شاه تحت فشار کندی، مجموعه‌ای از اصلاحات اقتصادی-اجتماعی را با عنوان «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و ملت» به اجرا گذاشت. این مجموعه در ابتدا شامل اصلاحات ارضی و چهار اصل دیگر بود[۷۰] که بعدها به نوزده اصل افزایش یافت.[۷۱] سپاه دانش، سپاه ترویج و آبادانی و سپاه بهداشت در قالب همین مجموعه بنیانگذاری شدند.[۷۲]

شاه گمان داشت که با اجرای اصلاحات ارضی، نه‌تنها حمایت آمریکا را به دست خواهد آورد، بلکه با از میان برداشتن نظام ارباب رعیتی، دهقانان را نیز به جمع حامیان خود خواهد افزود.[۷۳] هدف رسمی این بود که ایران تا پایان قرن بیستم در بین مدرن‌ترین کشورهای جهان قرار داشته باشد.[۷۴]

در عمل، انقلاب سفید شاه، به نتیجه مطلوب شاه، نرسید.[۷۵] شاه انقلاب سفید خود را به «بزرگترین شوی تبلیغاتی که دنیا تاکنون دیده بود» تبدیل کرد.[۷۶] انجام این اصلاحات، نظام تولید ثروت طبقه اشراف را که از متحدان شاه بودند، دگرگون کرد. از سوی دیگر انقلاب سفید، شکاف میان مذهبی‌ها با شاه را گسترده کرد.[۷۷] از میان اصل‌های انقلاب سفید، اصلی که بیش از بقیه موجب تحریک و موضع‌گیری مخالفانمذهبی گردید، اصل حق رأی زنان بود.[۷۸] در یک گزارش سازمان سیا آمده‌است که هر روز ایرانیان بیشتر و بیشتری اصلاحات موجود در این برنامه را رد می‌کنند.[۷۹]

ارتش [ویرایش]

شاه هنگام یک رژه نظامی

شاه یکی از پرزرق‌وبرق‌ترین ارتش‌های جهان را در ایران ایجاد کرده بود.[۸۰] بخش زیادی از درآمد نفتی کشور به تجهیز ارتش اختصاص می‌یافت.[۸۱] حتی حامیانی مانند ژنرال آیزنهاورنگرانی خود را، از پرداختن بیش‌از حد شاه به بودجه نظامی، پنهان نمی‌کردند. او در یک تلگرافمحرمانه، شاه را دارای «وسواس نظامی» توصیف کرده‌است.[۸۲]

شاه، که خود را یک نابغه نظامی می‌داند... احساس می‌کند که کشورش توان نظامی... کافی برای دفاع از خود نداشته، یا، مردم ایران وجود چنین قدرتی را در ارتش باور ندارند... او گمان می‌کند که به تسلیحات مدرن بیشتری برای نمایش نیاز دارد.

سیاست داخلی [ویرایش]

شاه مردم‌سالاری را برای ایران تجویز نمی‌کرد و آن را یک مانع در برابر توسعه می‌دانست. او اعتقاد داشت که یک حکومت استبدادیمانند حکومت پدرش برای کشور مفیدتر است.[۸۳] شاه حداقل در شانزده سال پایان پادشاهی‌اش، تصمیم‌گیرنده نهایی برای تمام تصمیمات کلیدی کشور بود.[۸۴]

با آغاز سلطنت شاه جوان در ۱۳۲۰، احزاب شروع به شکل‌گیری کردند. تا پیش از واقعه ترور دانشگاه تهران، حزب توده ایران، موفق‌ترین حزب از میان احزاب بود. پس از این ترور، حزب توده ایران غیر قانونی اعلام شد. با وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، فعالیت احزاب ملی‌گرا نیز ممنوع شد. در سال ۱۳۳۶ شاه به این نتیجه رسید که برای پایداری حکومت خود، نیاز به دو حزب دارد. او منوچهر اقبال و اسدالله علم را مأمور تشکیل دو حزب (در ظاهر مخالف) کرد. ولی این دو حزب، در خارج از مجلس نفوذی نداشتند. سرانجام مجادله همین دو حزب با یکدیگر بر سر تقلب انتخاباتی، باعث شد که شاه از احزاب خود ساخته نیز ناامید شود[۸۵] و در سال ۱۳۵۳، حزب رستاخیز را به عنوان تنها حزب قانونی کشور ایجاد کند. او اعلام کرد که هرکسی مایل نیست به این حزب بپیوندد، باید کشور را ترک کند.[۸۶]

سیاست خارجی [ویرایش]

شاه در کنار استالین در سال‌های آغازینپادشاهی
محمدرضا پهلوی در کنار جیمی کارتر در سفر شاه به ایالات متحده آمریکا

زمانی که محمد رضا پهلوی به پادشاهی رسید، ایران در اشغال نیروهای شوروی و انگلستان بود. این اشغال تا سال ۱۹۴۶ طول کشید. پس از خروج این نیروها ایران در تلاش برای بازیابی مجدد استقلال خود بود. در این دوران شاه قادر نبود که سیاست خارجی هماهنگی را دنبال کند.[۸۷] شاه در این سال‌ها تلاش کرد تا روابط مستحکمی را با غرب پایه‌گذاری کند.[۸۸] بریتانیا که مایل بود به جای گفتگو با یک مجلس و یک هیأت دولت، با یک فرد معامله کند و آمریکا که معتقد بود وجود یک ایران استبدادی در نزدیکی مرزهای شوروی، امنیت آنان را بیشتر تامین می‌کند[۸۹] و مایل بود که قدرت شاه در ایران افزایش یابد.[۹۰] بازگشت شاه به سلطنت پس از ملی شدن صنعت نفت با کمک و حمایت آمریکا بود. بنابراین وابستگی شاه به آمریکا عامل تعیین‌کننده در سیاست خارجی او از این زمان به بعد بود.[۹۱]

از اواسط دهه چهل، شاه برای کاستن از وابستگی‌های سیاسی و فنی به غرب روابطش را با شوروی بهبود بخشید. بدنبال سفر شاه به مسکو در سال ۱۳۴۳ میلادی مناسبات اقتصادی و سیاسی جدیدی با شوروی شکل گرفت. این بهبودی روابط علاوه بر سود اقتصادی، موقعیت و قدرت چانه‌زنی شاه در مقابل غرب، رقیبان منطقه‌ای مانند عراق و جمال عبدالناصر، و نیروهای مخالف داخلی را بالا برد.[۹۲]

محمدرضا توانست از اهرم نفت و اوپک استفاده برده و عملا در آغاز دهه پنجاه توانست بعنوان یک قدرت نفتی و منطقه‌ای حتی با متحدان غربی خود بر سر منافع ایران چانه‌زنی کند. اما با همه این تلاش‌ها، شاه هیچگاه نتوانست از سایه اشغال ایران در سال‌های آغازین سلطنت و وابستگی‌اش به آمریکا بیرون بیاید. بگفته امین صیغل اکثریت مردم ایران همیشه او را دست‌نشانده آمریکا می‌دانستند. پس از خروج بریتانیا از خلیج فارس، شاه نقش ژاندارمی منطقه را بر عهده گرفت.[۹۳]

او حاکمیت نظامی ایران را بر جزایر سه‌گانه اعمال کرد[۹۴] و در عوض، از ادعای حاکمیت بر بحرین دست برداشت.[۹۵] پیمان بغداد (بعدها پیمان سنتو) میان کشورهای ایران، عراق، ترکیه و پاکستان منعقد شد.[۹۶]شاه از موضع قدرت پیمان الجزایر را امضا کرد و به اختلافات مرزی با عراق خاتمه داد.[۹۷]

این همزمان با «دکترین نیکسون» پس از جنگ‌های هندوچین بود که سعی داشت در سیستم دو قطبی دوران جنگ سرد از طریق قدرت‌های منطقه‌ای منافع آمریکا را تامین کند. آمریکا به ایران به چشم یکی از این قدرت‌های منطقه‌ای می‌نگریست. بدنبال این نظام جدید بین‌المللی و نقش جدید ایران، شاه در این زمان درصدد افزایش قدرت نظامی و صنعتی خود برآمد.[۹۸][۹۹][۱۰۰] سرمایه‌های غیر مالی ایران جوابگوی برنامه‌های شاه نبود و شاه دوباره هرچه بیشتر از نظر فنی و نظامی به آمریکا وابسته می‌شد. در آن زمان سیل مستشاران آمریکایی وارد ایران شد که باعث برانگیخته شدن حساسیت‌های منفی مردم ایران شد. حتی با روی کار آمدن جیمی کارتر در آمریکا تغییری در ماهیت سیاست آمریکا و «دکترین نیکسون» بوجود نیامد. با وجود تاکید کارتر بر مسأله حقوق بشر و کنترل فروش سلاح به متحدین غیر غربی آمریکا، کارتر از رهبری و سیاست‌های شاه حمایت می‌کرد و او را به عنوان یک «رهبر بزرگ» ستایش می‌کرد.[۱۰۱]

وبعد انقلاب اسلمی در سال 1357 خورشیدی مصادف با 1979 میلادی به وقوع پیوست و 

حکومت از مشروطه ی سلطنتی به نظام جمهوری اسلامی  تعییر یافت 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد