سرانجام در سوم آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به نخستوزیری منصوب شد و شاه نیز پس از چند روز به اروپا رفت و عملاً کشور را به رضاشاه سپرد. رضاشاه در این مدت پایههای قدرت خود را استوار کرد و به کوشش برای سرنگونی حکومت قاجار پرداخت.[۹]
نخست وزیر، طی این دوره متوجه شد که برخی از ناآرامیها را نمیتوان با جنگ از بین برد. بنابراین ، روی به سیاست آورد و با آوردن خانزادگان به تهران اسباب شهرنشینی آنان را فراهم نمود و آنان را از طغیان و مخالفت بازداشت. [۳]
پادشاهان قاجاریه، تقریبا از اواسط دوران سلطنت ناصرالدین شاه، کشورداری را رها نموده و هیچ گامی در جهت بهبود وضع عمومی برنداشته بودند و سفرنامههای اروپائیان (همچون فرد ریچاردز، [۳۵] کلود انه [۳۶] و ویتاسکویل وست[۳۷]) در این دوران، روشن میکند که کشور به ویرانهای تبدیل شده بود.[۹]
لذا طی سالهای نخست وزیری، رضا شاه که اختیارات فوقالعادهای پیدا کرده بود توانست یک رشته اصلاحات عمومی را به مرحله عمل برساند. این اصلاحات موجب شده بود تا عموم مردم نسبت به وی دید مثبتی داشته باشند. از دیگر سو، نخست وزیر هنوز افکار ضد مذهبی خود را بروز نداده بود. [۳] او در این دوره در مراسم مذهبی شیعیان در مساجد و تکایا شرکت میکرد و از وجود شاهزادگان قاجاری پرنفوذ همچون نصرتالدوله و صارمالدوله در دولت استفاده مینمود. [۹]
بنابراین در غیاب احمدشاه، عوامل رضاشاه اندیشه الغای سلطنت و رئیس جمهور شدن سردار سپه را پیش آوردند. اما تغییر حکومت کشور به جمهوری با مخالفت شدید برخی از روشنفکران و روحانیون همچون ملکالشعرا بهار و سیدحسن مدرس با شکست روبرو شد[۳۸] [۹].
در طول یک و نیم سال بعد از شکست پروژه جمهوری خواهی، سردارسپه کوشید تا خود را با نمایندگان مخالفین و اقلیت مجلس نزدیک کند. ارتباطات وسیعی باعبدالحسین میرزا فرمانفرما، نصرت الدوله، سید حسن مدرس و تقریبا اکثر کسانی که پس از کودتا دستگیر شده بودند برقرار شد. از سوی دیگر تمایل بیش از حد احمد شاه به سلطنت مشروطه که گاهی به ضعف وی نیز تعبیر میشد، راه را برای تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی هموار نمود.[۳۹]
تنها مقاومت جدی خانواده احمد شاه، نه از سوی وی که از سوی مادرش ملکه جهانصورت گرفت. او به تنهایی تصمیم به مبارزه با رضاخان گرفت و به این منظور از پاریس به عتبات عالیات سفر کرد تا حکم و فتوی مفسد و خارج از دین بودن بودن نخست وزیر را به هر قیمتی از مراجع عراق خریداری نماید.[نیازمند منبع] ولی او نیز هنگامی به عراق رسید که رضاشاه در مجلس موسسان سوگند پادشاهی خورده بود.[۴۰]
به هر تقدیر با فشارهای نخست وزیر، نمایندگان مجلس پنجم شورای ملی در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ خورشیدی ماده واحدهای را مطرح کردند که به موجب آن احمدشاه از سلطنت خلع شد و حکومت موقت «در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی» سپرده شد و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به مجلس مؤسسان واگذار شد. اغلب نمایندگان شهر تهران (که بر خلاف سایر شهرها در فرایندی نسبتا دموکراتیک انتخاب میشدند) با این تغییر مخالفت نمودند. سپس با تشکیل یک مجلس موسسان، در ۲۱ آذر ۱۳۰۴، سلطنت ایران به «آقای رضا پهلوی» واگذار شد. انتخابات این مجلس در فرایندی کاملا غیر دموکراتیک انجام شد و کسانی مانند آیتالله کاشانی به نمایندگی رسیدند و در مدح رضا شاه و سلطنت وی، نطقهای پرشوری کردند. در بیست و چهارم آذر ۱۳۰۴ خورشیدی، رضاخان پهلوی در مجلس موسسان حاضر شد و با ادای سوگند به قرآن رسماً به عنوان سردودمان پهلوی وظایف پادشاهی را به عهده گرفت. مراسم تاجگذاریرضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد. [۹]
سخنرانی مخالفان انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی در مجلس (همچون دکتر محمد مصدق وسید حسن مدرس) نشان از آن دارد که آنان منکر نقش رضا شاه در برقراری نظم در کشور نبودهاند. بلکه استدلال مخالفان چنین بود که با توجه به اینکه پادشاه مشروطه عملاً اختیار حقوقی کشور داری را ندارد و این اختیارات یکسره به نخست وزیر واگذار شدهاست، لذا حیف است که نخست وزیر موفقی مانند سردارسپه به عضوی خنثی همچون پادشاه مشروطه تبدیل شود. زیرا چنانکه بخواهد همچنان مصدر امور باقی بماند ناچار به ورطه دیکتاتوری خواهد افتاد.[۴۱]
با پایان دوران جنگ قدرت در کشور و پادشاهی رضا شاه، دوره رشد و سازندگی آغاز گردید. در این دوران رضا شاه، هنوز با افرادی رایزنی میکرد و مخالفانی چون محمدتقی بهار و محمد مصدق، آنقدر آزادی داشتند تا علنا با شاه مخالفت کنند [۴۲] و حتی از قبول مقام وزارت سر باز زنند. [۴۳]
هنگامی که رضا شاه پهلوی بر مسند پادشاهی نشست، جهان در آرامش موقت پس از جنگ جهانی اول نفسی میکشید. رضاشاه پهلوی، برنامه گستردهای را برای سامان اداری و اقتصادی کشور به دست گرفت. رضا شاه توانست از آرامش نسبی میان دو جنگ، حداکثر بهرهبرداری را نموده و زیرساخت های کشور همچون ارتش و راه ها را به دستمستوفیالممالک، نخست وزیر مردمی و شناخته شده نوسازی کند.[۴۴] در همین دوران بود که کاپیتولاسیون الغا شده و راهآهن سراسری ایران به سرعت ساخته شد.[۴۵] همچنین آخرین آشوبها و نا امنیها نیز توسط رضا شاه سرکوب شد و شمال شرق ایران که محل جولان یاغیان بود، به تسخیر ارتش درآمد و شهرهای جدید (مانند بندر ترکمن و گنبد کاووس) در محل این ناآرامیها ساخته شد.[۴۶]
رضاشاه، در این دوران به تقویت نفوذ و افزایش پایگاه مردمی خود، خصوصا در میان برخی روشنفکران پرداخت. سازمانهای زنان (مانند جمعیت نسوان وطنخواه) آزادی فعالیت داشتند و گروههای چپ مانند حزب کمونیست ایران فعالیت میکردند.[نیازمند منبع] رضا شاه، بعدها هیچگاه نتوانست پایگاه مردمی خود را در این دوران مجددا به دست بیاورد.[۴۷] در اواخر این دوران بود که قانون مدنی کشور به تصویب مجلس رسید. با تصویب این قانون، قدرت روحانیون که تا آن زمان تنها مقام قضایی کشور بودند، به چالش کشیده شد.[۴۸]
[۹]محمدرضا پهلوی معتقد بود رضاشاه در دوره پادشاهی خود تمام امور مملکتی را در دست خود داشت و کشور را مانند یک نظامی اداره میکرد.[۴۹] بسیاری از مورخان عقیده دارند که تغییر حکومت ایران از مشروطه به استبدادی و دیکتاتوری از حدود سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۰ یعنی نیمه دوم حکومت رضا شاه، صورت پذیرفتهاست.[۵۰]
نخستین نشانههای تغییر رویه رضا شاه، در سال ۱۳۰۵ و با ترور ناکام مدرس مشاهده شد. در اردیبهشت ۱۳۰۶ خودکامگی وی به حدی رسید که مستوفیالممالک دیگر ادامه کار را مفید ندانست[۵۱] و در گزارشی به مهدیقلی هدایت (نخست وزیر بعدی) خود را تحقیر شده خواند و استعفا کرد.[۵۲]
آزادیهایی که در جریان انقلاب مشروطه به دست آمده بود در این دوره از بین رفت. بسیاری از رقبا و مخالفان شاه زندانی و در زندان کشته شدند. در میان مقتولان چند نفر ازوزیران وی مانند تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری و نصرتالدوله، برخی از روسای ایلات مانند صولتالدوله قشقایی، برخی از شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی و فرخی یزدی و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی (مانند سید حسن مدرس و ارباب کیخسرو) نیز دیده میشوند.[۹] [۵۳][۵۴] [۵۵] و [۵۶] برخی از وزرا و نزدیکان شاه نیز (مانند علیاکبر داور وزیر عدلیه)از ترس اتفاقات مشابه خودکشی کردند. [۵۷][۵۸] علاوه بر این افراد، کشتارهای دست جمعی عشایر کهگیلویه، قشقایی و بختیاری را نیز که عمدتا با خانواده صورت میپذیرفت باید افزود.[۵۹]
مجلس شورای ملی در این دوره جنبه نمایشی پیدا کرد و انتخابات با دستور از بالا و بر پایه فهرستهایی از نمایندگان مورد تائید او انجام میشد.[۹] [۶۰] [۶۱] حتی مصونیت پارلمانی نمایندگان مجلس (مانند جواد امامی، اسماعیل عراقی و رضا رفیع) که همگی از هواداران قبلی رضا شاه بودند سلب شد و آنان نیز دستگیر و زندانی شدند.[۶۲] به همین منظور زندان قصر طراحی و ساخته شد و اولین زندانی آن، سازنده آن یعنی سرتیپ درگاهی بود. [۹]
در این دوران نه تنها همه گونه فعالیت سیاسی گروههای چپ مانند حزب کمونیست ایران و گروه ۵۳ نفر که حتی فعالیتهای اجتماعی زنان نیز متوقف گردید و جراید و روزنامهها تحت انقیاد کامل درآمده و یا تعطیل شدند.[۶۳]
رضاشاه در کل زندگیش تنها یک سفر به خارج از ایران داشت و آن هم ترکیه بود که بامصطفی کمال آتاترک دیدار کرد. تنها سفر خارجی رضاشاه، سفر به ترکیه در سال ۱۳۱۳ بود. او در این سفر سخت تحت تاثیر همپای ترکش کمال آتاتورک قرار گرفت و کوشید تا مانند او، کشور را با قدرت اداره نماید. چنان که شمشیر جواهر نشانی به رسم یاد بود به همراه عکس خود را به وی هدیه کرد و در پای عکس نوشت: "به رسم یادگار برای دوست عزیز و برادر محترم حضرت قاضی مصطفی کمال رئیس جمهور ترکیه ارسال گردید" سعد آباد ۲۹/ ۵/ ۱۳۱۳ که امروزه این عکس و شمشیر در موزه رسمی مقبره آتاتورک در شهر آنکارا می باشد. در این سفر، رضاشاه با دیدن زنان بیحجاب ترک که مشغول به کار بودند و همانند مردان در صنعت کار میکردند به فکر کشف حجاب زنان افتاد.[نیازمند منبع]
رضاشاه برای سامان اداری و اقتصادی کشور، چه در جایگاه پادشاه و چه در جایگاهنخست وزیر و وزیر جنگ، کارهایی کرد که برخی از آنها عبارتاند از: [۶۴]